کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطخم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اطخم
لغتنامه دهخدا
اطخم . [ اَ خ َ ] (ع ص ) قچقارسیاه سر تیره اندام . (منتهی الارب ). کبش اطخم ؛ قچقار سیاه سر تیره اندام . (ناظم الاطباء). قچقار سیاه سر و تیره اندام . (آنندراج ). بره ای که سر آن سیاه و دیگر اندامش کدر و تیره باشد. (از اقرب الموارد). || اسب که از کاکل...
-
واژههای همآوا
-
اتخم
لغتنامه دهخدا
اتخم . [ اَ خ َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی ازتخمه (ناگوار شدن طعام ).- امثال :اتخم من فصیل ؛ لانه ُ یرضعُ اکثر ممّا یطیق ثم یتّخم .
-
جستوجو در متن
-
اطخمام
لغتنامه دهخدا
اطخمام . [ اِ خ ِ ] (ع مص ) مایل بسیاهی گردیدن گوشت خشک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). اطخمام گوشت ؛ اطخم شدن آن . (از اقرب الموارد). رجوع به اطخم شود.
-
ادغم
لغتنامه دهخدا
ادغم . [ اَ غ َ ] (ع ص ) دیزه . دیزج . (قاموس ). اسب دیزه . (منتهی الارب ). خر دیزه . (مهذب الاسماء). و فی المثل : الذئب ادغم . (منتهی الارب ). || سیاه بینی . || چاروائی که سر بینی و بالای بینی از روی اوسیاه باشد. اطخم . || آنکه در بینی سخن گوید. || ...
-
خ
لغتنامه دهخدا
خ . (حرف ) حرف نهم است ازالفبای فارسی و هفتم از الفبای عربی و بیست و چهارم از الفبای ابجد و نام آن خاء است و در حساب جُمَّل ششصد بود و در حساب ترتیبی فارسی نماینده ٔ عدد نه و در حساب ترتیبی عربی نماینده ٔ هفت است . و آن از حروف روادف و از حروف خاکی ا...
-
د
لغتنامه دهخدا
د. (حرف ) صورت حرف دهم از الفبای فارسی و هشتم از الفبای عربی و چهارم از الفبای ابجدی و نام آن دال است و گاه برای استواری ِ ضبط، دال مهمله گویند. (مقدمه ٔ برهان ). و آن از حروف ترابیه و نطعیه و قلقله و متشابهه و ملفوظی و شمسیه و مصمته و محقورة و مجزوم...
-
غ
لغتنامه دهخدا
غ . (حرف ) حرف بیست و دوم است از حروف الفبای فارسی و حرف نوزدهم از الفبای عربی و آخرین از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را به هزار دارند و نام آن غین است ، و غین معجمه و غین منقوطه نیز گویند. و آن از حروف مستعلیة و حلق و مجهورة و مصمته و مائیة و قمری...