کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطباق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اطباق
لغتنامه دهخدا
اطباق . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ طَبَق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (دهار) (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 67) (متن اللغة). ج ِ طَبَق ، تاه هر چیزی و پوشش آن . (آنندراج ). تاه ها. طبقها. رجوع به طَبَق شود : و اطباق طاق رواق آن جلال بر صورتی پرداخته . (رشیدی ...
-
اطباق
لغتنامه دهخدا
اطباق . [ اِ ] (ع مص ) اجماع کردن بر کاری و فرازآمدن بر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اتفاق کردن . (تاج المصادر بیهقی ). اطباق قوم بر امر؛ اجماع کردن آنان . (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). || اطباق چیزی ؛ پوشانیدن آن را. (از متن ال...
-
جستوجو در متن
-
حرازة
لغتنامه دهخدا
حرازة. [ ح َ زَ ] (اِخ )قریه ای است که بنی حراز از حمیر در آن زندگی میکردند، و اطباق حرازیة بدان منسوب است . (معجم البلدان ).
-
حرف مطبق
لغتنامه دهخدا
حرف مطبق . [ ح َ ف ِ م ُ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در مقابل حرف منفتح . و آنها چهار حرفند: ص . ض . ط. ظ. که هنگام تلفظ آنها حنک (کام ) زبان را مانند طبقی در خودفراگیرد. سیبویه گفته است : اگر اطباق در «ص » نباشد «س » خواهد بود و اگر در «ظ» نباشد «...
-
بزم آراستن
لغتنامه دهخدا
بزم آراستن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) مجلس عیش برپا ساختن : صد بزم بیارائی هر جا که تو بنشینی صد شهر بیاشوبی هر جا که تو برخیزی . خاقانی .اسباب طرب جمع کن و بزم بیارای اطباق سموات چه گسترده و چه طی .نزاری (از انجمن آرا).
-
خسرو اختران
لغتنامه دهخدا
خسرو اختران .[ خ ُ رَ / رُ وِ اَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب است . (از ناظم الاطباء) : آثارانوار خسرو اختران بر صحایف اطباق آسمان چون ذنب سرخان و دسته های ریحان پدید آمد. (سندبادنامه ص 67).
-
عنکبوتی
لغتنامه دهخدا
عنکبوتی . [ ع َ ک َ ] (ص نسبی ) منسوب به عنکبوت . رجوع به عنکبوت شود. || (اِ)صفحه ای باشد مشبک بر اسطرلاب . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). رجوع به عنکبوت اسطرلاب و اسطرلاب شود. || عنکبوتیه ٔ چشم ، که از طبقات چشم است : مانند عنکبوت سطرلاب رخنه شداطباق عن...
-
اصفهانی
لغتنامه دهخدا
اصفهانی . [ اِ ف َ ] (اِخ ) شرف الدین عبدالمؤمن بن هبةاﷲ اصفهانی یا اصبهانی ، معروف به شفروه . در اواسط قرن دهم هجری شهرت یافت . او راست : اطباق الذهب در مواعظ و خطب که به شیوه ٔ اطواق الذهب زمخشری تألیف شده است . (از معجم المطبوعات ). وی محمد شفرو...
-
اشتجار
لغتنامه دهخدا
اشتجار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) منازعت کردن دو گروه با هم . (منتهی الارب ). پیکار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مشاجره . تشاجر. منازعه . نزاع . مخاصمه . با کسی خلاف و نزاع کردن . || دست را ستون زنخ کردن از اندیشه . (منتهی الارب ). دست فا زنخدان گذاشتن از ا...
-
گمرهی
لغتنامه دهخدا
گمرهی . [ گ ُ رَ ] (حامص مرکب ) گمراهی . بی راهی . گم کردگی راه . غی . ضلالت . غوایت : زده سر ز آیین و دین بهی رسیده به دل کژی و گمرهی . فردوسی .تا زنده ای زی گمرهی سازنده ای با ناسزا. ناصرخسرو.لاجرم ار گمرهی دلیل تو گشته ست روز و شب از گمرهی به رنج ...
-
شفروه ای
لغتنامه دهخدا
شفروه ای . [ ش َ ف َرْ وَ ] (اِخ ) شرف الدین شفروه یا شفروه ای . از شاعران اواخر قرن ششم هجری و از ستایشگران سلجوقیان بود. دیوان او حاوی 8000 بیت است . از آثار او رساله ای را یاد کرده اند که در مقابل «اطباق الذهب » زمخشری مشتمل بر پند و موعظه و شرح ح...
-
عنکبوت اسطرلاب
لغتنامه دهخدا
عنکبوت اسطرلاب . [ ع َ ک َ ت ِ اُ طُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام شبکه ای است در اسطرلاب که بروج و عظام از کواکب ثابته بر آن نگاشته است . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به اسطرلاب شود : رخم چو روی سطرلاب زرد و پوست بر اوز زخم ناخن چون عنکبوت اسطرلاب ....
-
غواشی
لغتنامه دهخدا
غواشی . [ غ َ ] (ع ص ، اِ) غَواش . ج ِ غاشیة. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (المنجد). رجوع به غاشیة شود. || در شعر زیر از گلستان سعدی بمعنی زین پوشها آمده : ان لم اکن راکب المواشی اسعی لکم حامل الغواشی .سعدی (کلیات چ محمدعلی فروغی چ تهران 1316 ص 56)....
-
برهم نهادن
لغتنامه دهخدا
برهم نهادن . [ ب َ هََ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) بروی یکدیگر گذاشتن . (یادداشت دهخدا). یکی را بر زبر دیگری جای دادن . (یادداشت دهخدا). اًطباق . (منتهی الارب ). تَخصیف . تَنضید. (تاج المصادر بیهقی ). خَصف . (دهار). رَکم . (ترجمان القرآن جرجانی ). ضَم ...