کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اطاعت می شود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بچشم
لغتنامه دهخدا
بچشم . [ ب ِ چ َ ] (صوت ). روی چشم . برچشم . بالای چشم . کلمه ای که در جواب استعمال کنند یعنی با میل و رغبت اطاعت می کنم و چون به کسی گویند این کار را بکن در جواب می گوید بچشم یعنی اطاعت میکنم . (ناظم الاطباء). این کلمه را در وقت قبول کردن امری بر زب...
-
یسوعی
لغتنامه دهخدا
یسوعی . [ ی َ ] (ص نسبی ) عیسوی . مسیحی . ترسا. نصرانی . ج ، یسوعیون ، یسوعیین : آباء یسوعیین . (یادداشت مؤلف ). این فرقه به نام ژزوئیت ها نیز خوانده می شوند. فرقه ٔ کوچکی از مسیحیان که پیرو مسلک ایگناس دولوایولای قدیس می باشند و معتقد به سه اصل تقو...
-
متسخر
لغتنامه دهخدا
متسخر. [ م ُ ت َ س َخ ْ خ ِ ](ع ص ) حقیر و خوار شمرنده . || استهزأکننده و مضحکه کننده . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ). || کسی که ملجاء می کند دیگری را به اطاعت و فرمانبرداری . (ناظم الاطباء) و رجوع به تسخر شود.
-
صنم کده
لغتنامه دهخدا
صنم کده . [ ص َ ن َ ک َ دَ / دِ ] (اِمرکب ) بتکده . بتخانه . جای بت . صنم خانه : از جوش کفر من شده کنعان صنم کده از بس که ما اطاعت فرزند می کنیم . محمداسحاق شوکت (از آنندراج ).رجوع به صنم خانه شود.
-
عماد مشهدی
لغتنامه دهخدا
عماد مشهدی . [ ع ِ دِ م َ هََ ] (اِخ ) (میر...) متخلص به موسوی . «میر علیشیر نوائی » نام وی را جزو کسانی آورده است که پیش از سال 890 هَ . ق . درگذشته اند و درباره ٔ او گوید که وی جوانی دانشمند و خوش محاوره و خوش خلق و خوش طبع بود، و در فن معمی مهارت ...
-
باکمال
لغتنامه دهخدا
باکمال . [ ک َ ] (ص مرکب ) (از: با+ کمال ) کامل . دارای کمال . فاضل . (ناظم الاطباء) : قدر فلک را کمال و معرفتی نیست در نظر قدر باکمال محمد. سعدی (طیبات ).- باکمال میل ؛ (در محاوره ) بطیب خاطر. از روی میل . مرادف اطاعت می شود. بچشم . از صمیم قلب .
-
ریاکار
لغتنامه دهخدا
ریاکار. (ص مرکب )مُرائی . (منتهی الارب ). مکار و کسی که در کارها مکر و غدر و نفاق می کند. مزور. (ناظم الاطباء). مکار. دورو. منافق . مرایی . (آنندراج ). شخصی است که همچو بازیگر حرکات و تشبیهات او را حقیقتی نیست و لقبی است از برای آنان که صورةً و ظاهرا...
-
مرگ زن
لغتنامه دهخدا
مرگ زن . [ م َ گ َ زَن َ ] (اِ) یکی از ماههای فرس . یکی از نه ماهی که ذکر آنها در کتیبه ٔ بیستون از داریوش کبیر آمده است . ترجمه ٔ عبارت کتیبه در این مورد چنین است : اهورمزدا مرا یاری کرد بفضل اهورمزد ویندفرن بابل را گرفت و آن را به اطاعت در آورد. ما...
-
نوشیدن
لغتنامه دهخدا
نوشیدن . [ دَ ] (مص ) نیوشیدن . شنیدن . (آنندراج ). استماع . شنیدن . شنودن . اطاعت کردن . نیز رجوع به نیوشیدن شود : ندانند درمان آن را به بنداگر بد نخواهی تو می نوش پند. فردوسی .گوش آن کس نوشد اسرار جلال کاو چوسوسن ده زبان افتاده لال . مولوی .لیک کوت...
-
نوکری
لغتنامه دهخدا
نوکری . [ ن َ / نُو ک َ ] (حامص ) چاکری . ملازمت . خدمت . فرمانبرداری . (ناظم الاطباء). خدمتکاری . (فرهنگ فارسی معین ). عمل نوکر. رجوع به نوکر شود. || فروتنی . (ناظم الاطباء). || مشاور بودن . (فرهنگ فارسی معین ). || عضویت اداره ٔ دولتی . استخدام دولت...
-
بایزه
لغتنامه دهخدا
بایزه . [ زِ ] (اِ) پایزه . کلمه ٔ مغولی . و عبارت بوده است از یک نشان طلا که بر آن سر شیر منقوش بوده و از طرف امرای بزرگ به فرماندهان ولایات داده میشده است و هنگام خلع ازو بازگرفته می شده . (از دزی ج 1 ص 49). حکمی باشد که ملوک به کسی دهند تا مردم اط...
-
یعقوب بیک
لغتنامه دهخدا
یعقوب بیک . [ ی َ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) سلطان یعقوب ترکمانی ، پسر اوزون حسن . سومین فرمانروای طایفه ٔ آق قویونلو و پسر اوزون حسن بانی این سلسله بود. در زمان پدرش والی دیاربکر بود. پس از مرگ پدر از اطاعت برادرش سلطان خلیل سر پیچید و در حدود سلماس با او ب...
-
افتراض
لغتنامه دهخدا
افتراض . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) فریضه کردن و واجب گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). سنت ساختن و واجب گردانیدن خدای احکام را بر بندگان . (از اقرب الموارد). واجب کردن . (تاج المصادر بیهقی ). فَرض . (یادداشت مؤلف ). مفترض الطاعة؛ آنکه اط...
-
جامعالمحاربی
لغتنامه دهخدا
جامعالمحاربی . [ م ِ عُل ْ م ُ رِ ] (اِخ ) جاحظ آرد: شیخی صالح و خطیبی خوش بیان بود. وی هنگامی که حجاج شهر واسط را بنا کرد بدو گفت : آن را در غیر شهر خود بنا کردی و برای غیر فرزندانت به ارث گذاشتی . هنگامی که حجاج از عدم اطاعت و نقمت مذهب و سخط طریقت...
-
تابعیت
لغتنامه دهخدا
تابعیت . [ ب ِ عی ی َ ] (مص جعلی ، اِمص ) پیروی و اطاعت کردن . (فرهنگ نظام ). تابع بودن . پیرو بودن . || از رعایای یک ملک ودولت بودن . از تبعه ٔ مملکتی محسوب شدن . مثال : تابعیت ایران برای من باعث سرافرازی است . (فرهنگ نظام ).تابعیت : عبارت است از را...