کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اضفر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
اذفر
لغتنامه دهخدا
اذفر. [ اَ ف َ ] (ع ص ) تیز. تیزبو. (غیاث ). تیزبوی . (تاج المصادر بیهقی ) (ربنجنی ). پربو. شدیدالرائحة، اعم از خوش یا ناخوش . تُندبوی :صبر مه با شب منور داردش صبر گل با خار اذفَر داردش . مولوی .- مشک اذفر ؛ مشک تیزبوی . (زمخشری ):گهی صورتی گردد از ع...
-
ازفر
لغتنامه دهخدا
ازفر. [ اَ ف َ ] (ع ص ) اسب بزرگ پهلو. ج ، زُفْر. (منتهی الارب ).
-
اظفر
لغتنامه دهخدا
اظفر. [ اَ ظَ ] (ع ص ) درازناخن . (تاج المصادر) (مصادر زوزنی چ بینش ) (آنندراج ). رجل اظفر؛ مرد درازناخن و پهن ناخن .(ناظم الاطباء). درازناخن و پهن آن . (منتهی الارب ). درازناخن . ج ، ظُفر. و انثی ظَفْر . (مهذب الاسماء). درازناخن که پهن باشد. (از متن...
-
اظفر
لغتنامه دهخدا
اظفر. [ اَ ف ُ ] (ع اِ) ج ِ ظُفر بندرت . (از متن اللغة). ج ِ ظُفر. (ناظم الاطباء). رجوع به ظفر شود.