کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصولی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصولی
لغتنامه دهخدا
اصولی . [ اُ ] (اِخ ) (متوفای 1230 هَ . ق . / 1815 م .). محمدحسن بن محمدمعصوم . از مردم قزوین بود که در کربلا پرورش یافت و در آنجا تحصیل کردو آنگاه بشیراز آمد و در آن شهر سکونت گزید و هم درآنجا درگذشت . از مجتهدان بنام فرقه ٔ امامی بود که در اصول مها...
-
اصولی
لغتنامه دهخدا
اصولی . [ اُ ] (اِخ ) استاد ابواسحاق ابراهیم بن محمدبن ابراهیم . فقیه اصولی عالم به دانش کلام بود و وی را از اینرو اصولی میگفتند. وی از پیشوایان فاضل و عالم دینی بشمار میرفت و در فن اصول ذکاوت و استعداد داشت ، در خراسان از ابوبکر احمدبن ابراهیم اسماع...
-
اصولی
لغتنامه دهخدا
اصولی . [ اُ ] (اِخ ) یکی از شاعران عثمانی است که در قرن دهم هجری متولد شد و پس از فراگرفتن دانش و کسب عرفان بمصر رفت و مریدی شیخ ابراهیم گلشنی را برگزید و پس ازدرگذشت شیخ مزبور یعنی در سال 940 هَ . ق . به روم ایلی بازگشت و بقیت عمر را گاه در ینیجه و...
-
اصولی
لغتنامه دهخدا
اصولی . [ اُ ] (ص نسبی ) عالم متعمق در اصول علوم یا متمسک به اصول یا رونده بر مقتضای اصول . (از قطر المحیط). طایفه ای از علمای اسلام که در امور شرعیه به علم اصول عمل میکنند. مقابل اخباری . (ناظم الاطباء). میان اصولیان و اخباریان کشمکشها و اختلافهایی ...
-
واژههای مشابه
-
قیاس اصولی
لغتنامه دهخدا
قیاس اصولی . [ س ِ اُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح اصول و فقه ) قیاس فقهی . هرگاه موضوعی در قانون حکمش معلوم باشد (مثل اینکه صغر در قانون حکمش حجر است ) و علت آن حکم هم معلوم باشد میتوان در موضوعات دیگری که قانون حکمش را بیان نکرده (ولی علت مزبو...
-
جستوجو در متن
-
اصولیون
لغتنامه دهخدا
اصولیون . [ اُ لی یو ] (ع ص ، اِ) ج ِ اصولی (در حالت رفع). رجوع به اصولی شود.
-
اصولیین
لغتنامه دهخدا
اصولیین . [ اُ لی یی ] (ع ص ، اِ)ج ِ اصولی (در حالت نصب و جر). رجوع به اصولی شود.
-
شهاب الدین
لغتنامه دهخدا
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) لقب ابن برهان احمدبن علی بن اصولی . رجوع به ابن برهان شود.
-
قیاس علت
لغتنامه دهخدا
قیاس علت . [ س ِ ع ِل ْ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح اصول و فقه ) رجوع به قیاس اصولی شود.
-
قیاس فقهی
لغتنامه دهخدا
قیاس فقهی . [ س ِ ف ِ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به قیاس اصولی شود.
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن حسن ... رجوع به اصولی محمدبن حسن بن ... شود.
-
نتیف
لغتنامه دهخدا
نتیف . [ ن َ ] (اِخ ) لقب ابن عبداﷲ، فقیه اصولی اصفهانی . (از منتهی الارب ).
-
اصحاب تسمیه
لغتنامه دهخدا
اصحاب تسمیه . [ اَ ب ِ ت َ ی َ / ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) طرفداران اصول . مردم اصولی . پیروان اصول .