کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصم نیشابوری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصم نیشابوری
لغتنامه دهخدا
اصم نیشابوری . [ اَ ص َم ْ م ِ ن َ ] (اِخ ) از فقهای شافعی بود واز ربیعبن سلیمان مرادی روایت کرد. و نیز کتاب المختصر الصغیر مزنی را او روایت کرد. (از ابن الندیم ).
-
واژههای مشابه
-
ابن اصم
لغتنامه دهخدا
ابن اصم . [ اِ ن ُ اَ ص َم م ] (اِخ ) طبیبی از مردم اسپانیا. در اشبیلیه بمعالجه ٔ مَرْضی ̍ اشتغال می ورزیده و تا اوایل مائه ٔ ششم هجری میزیسته است . لکن تاریخ وفات او معلوم نیست . وی بقاروره تشخیص بیماریها میکرد و در این امر مهارت و شهرتی بسزا داشت ....
-
قاشانی اصم
لغتنامه دهخدا
قاشانی اصم . [ اَ ص َم م ] (اِخ ) ابراهیم بن فرة اسدی . از قدماست . وی به سال 210 هَ . ق . وفات یافت . از ثوری روایت کند و از وی ابراهیم بن ایوب و محمدبن حمید و ابوحجر عمربن رافع روایت دارند. او ثقة بوده و گویند ثوری در گوش او حدیث میخوانده است . (ال...
-
ابوبکر اصم
لغتنامه دهخدا
ابوبکراصم . [ اَ بو ب َ رِ اَ ص َم م ] (اِخ ) از متکلمین ، و او را کتاب تفسیر است بر قرآن . (ابن الندیم ).
-
اصم الجلحاء
لغتنامه دهخدا
اصم الجلحاء. [ اَ ص َم ْ مُل ْ ج َ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . رجوع به اصم و اصمان ، و معجم البلدان شود.
-
اصم السمرة
لغتنامه دهخدا
اصم السمرة. [ اَ ص َم ْ مُس ْ س َ م ُ رَ ] (اِخ ) نام جایگاهی است . رجوع به اصم و اصمان ، و معجم البلدان شود.
-
حسین اصم
لغتنامه دهخدا
حسین اصم . [ ح ُ س َ ن ِ اَ ص َ ] (اِخ ) ابن علی ملقب به معین الدین (الملک ) اصم . صاحب دیوان سنجر. (آثار الوزراء) (دستور الوزراء) (حبیب السیر) (تعلیقات لباب الالباب قزوینی ج 1 ص 309). وگویا لطیف مراغه یی این شعر را در حق وی گفته است :کان احسان و علو...
-
جذر اصم
لغتنامه دهخدا
جذر اصم . [ ج َ رِ اَص َم م ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) و آن آن است که او راجذر صحیح نباشد، مانند عدد ده که جذر آن تقریباً سه و سبع باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). جذر اصم آن است که هرگز حقیقت او بزبان در نیاید چون جذر ده ، که هرگز عددی نتوان یافتن ک...
-
نعمت جذر اصم
لغتنامه دهخدا
نعمت جذر اصم . [ ن ِ م َ ت ِ ج َ رِ اَ ص َم م ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از هشت بهشت است . (برهان قاطع) (آنندراج ). زیرا هشت جذر اصم است و ریشه ندارد. (حاشیه ٔ دکتر معین بر برهان قاطع).
-
جستوجو در متن
-
عبشمی
لغتنامه دهخدا
عبشمی . [ ع َ ش َ ] (اِخ ) احمدبن محمدبن عبداﷲ فقیه العبشمی نیشابوری . از ابوالعباس اصم و جز وی حدیث شنید و حاکم ابوعبداﷲ و جز او از وی روایت کنند. وی به سال 387 هَ . ق . درگذشت . (از اللباب ج 2 ص 115).
-
محمد
لغتنامه دهخدا
محمد. [ م ُ ح َم ْ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن احمدبن هِمَماه رامشی نیشابوری ، مکنی به ابونصر. عالم در علم نحو و علوم حدیث و قرأات و لغت . حدیث را از اصحاب اصم و غیره فراگرفت و ادب را از ابوالعلاء مصری و دیگران آموخت و در نیشابور املای حدیث می نمود. ولا...
-
ابوالحسن
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) علی بن احمدبن محمدبن علی متویه ، معروف به واحدی نیشابوری . مفسرو نحوی . از مردم نیشابور است . او بسیاری از بلاد را در طلب علم و حدیث درسپرد و درک صحبت ثعلبی و اصم کرد و در نحو و حدیث استاد روزگار خویش بود و خواج...
-
ابوعبدالرحمن
لغتنامه دهخدا
ابوعبدالرحمن . [ اَ ع َ دِرْ رَ ما ] (اِخ ) سلمی . نیشابوری . محمدبن حسین بن محمدبن موسی . نبیره ٔ دختری ابوعمروبن نجید. محدث صوفی . او در سایر فنون ادب صاحب مهارت بود. و در تاریخ یافعی و هم در فتوحات مکی بباب شصت و یکم ذکر اوآمده است . مولد و منشاء ...