کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصلج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اصلج
لغتنامه دهخدا
اصلج . [ اَ ل َ ] (ع ص ) سخت تابان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). الشدید الاملس . (قطر المحیط). || مرد کر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
عسلج
لغتنامه دهخدا
عسلج . [ ع َ س َل ْ ل َ ] (ع ص ) طیب و نیکو از طعام ، و گویند رقیق آن . (از اقرب الموارد).
-
عسلج
لغتنامه دهخدا
عسلج . [ ع َ س َل ْ ل َ ](اِخ ) قریه ای است دارای نخل و کشت که شعبه ای از چشمه ٔ مُحَلَّم آن را سیراب میکند. (از معجم البلدان ).
-
عسلج
لغتنامه دهخدا
عسلج . [ ع ُ ل ُ ] (ع ص ) قَوام عسلج ؛ قد نازک و نرم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || شباب عسلج ؛ جوان تمام و کامل . (از اقرب الموارد). || (اِ) شاخ نرم و خمیده و سبز و آنچه نخستین برآید. (منتهی الارب ). آنچه نرم و سبز باشد از شاخه های درخت و رَ...
-
عصلج
لغتنامه دهخدا
عصلج . [ ع َ ص َل ْ ل َ ] (ع ص ) مرد کج ساق . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
تابان
لغتنامه دهخدا
تابان . (نف ) (از تابیدن و تافتن ) روشن و براق . (آنندراج ). صفت مشبهه از مصدر تابیدن بمعنی روشنی دهنده و جلادار. (فرهنگ نظام ). بهی ّ (ملحض اللغات حسن خطیب )دزی گوید: در فارسی صفت است ، در دمشق مانند اسم بکار رفته است بمعنی «درخشش تیغه » و همچنین بم...