کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اصلا ح مسیر زندگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اصلاً
لغتنامه دهخدا
اصلاً. [ اَ لَن ْ ] (ع ق ) بهیچرو. بهیچوجه . ابداً. بالمرة. هرگز. هگرز: مافعلته اصلاً؛ یعنی بالمرة و نصب آن بر مصدر یا بر حال است ، ای ذااصل و همچنین رأساً و بقولی نصب آن بر ظرفیت است . (از اقرب الموارد). هرگز، الف که در آخر اصلا است بر وقف است یا د...
-
اصلاً و ابداً
لغتنامه دهخدا
اصلاً و ابداً. [ اَ لَن ْ وَ اَ ب َ دَن ْ ] (ق مرکب ) بهیچرو. هرگز. بهیچوجه . و رجوع به اصلاً شود.
-
اصلاً و فرعاً
لغتنامه دهخدا
اصلاً و فرعاً. [ اَ لَن ْ وَ ف َ عَن ْ ] (ق مرکب ) مایه و سود. سرمایه و بهره .
-
جستوجو در متن
-
محیی
لغتنامه دهخدا
محیی . [ م َح ْ یا ] (ع اِ) زندگی . حیات . مقابل ممات و مرگ و موت . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
حبائک
لغتنامه دهخدا
حبائک . [ ح َ ءِ ] (ع اِ) ج ِ حبیکة، بمعنی راه ستاره ها که مسیر آنهاست . || راه در ریگ توده . (منتهی الارب ).
-
حرازة
لغتنامه دهخدا
حرازة. [ ح َ زَ ] (اِخ )قریه ای است که بنی حراز از حمیر در آن زندگی میکردند، و اطباق حرازیة بدان منسوب است . (معجم البلدان ).
-
حبیکة
لغتنامه دهخدا
حبیکة. [ ح َ ک َ ] (ع اِ) راه ستاره ها. مسیر ستارگان . کهکشان . راه آسمان . ج ، حُبُک . (منتهی الارب ). حبائک . (مهذب الاسماء). || شکن آب . || شکن زره و موی وریگ . || راه در ریگ توده . (منتهی الارب ).
-
محیا
لغتنامه دهخدا
محیا. [ م َح ْ ] (ع اِ) مَحیی ̍. مقابل ممات . حیات : سواء محیاهم و مماتهم ساء مایحکمون .(قرآن 21/45). مقابل مرگ . زندگی . (آنندراج ). محیای و مماتی ؛ یعنی زندگانی من و مرگ من . (ناظم الاطباء).در محیا و ممات ؛ در زندگی و مرگ . ج ، محایا. (منتهی الارب ...
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن احمدبن عمربن یوسف ، شرف التنوخی حموی الاصل کرکی قاهری شافعی معروف به ابن العطار، ادیب و شاعر و اصلاً از حمات بود ولی به سال 789 هَ . ق . در کرک به دنیا آمد و در قاهره بزرگ شد و زندگی کرد و به سال 853 هَ . ق .درگذشت . س...
-
عرض حیات
لغتنامه دهخدا
عرض حیات . [ ع َ ض ِح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) به خوبی و خوشی گذشتن ایام زندگانی . (آنندراج ) (غیاث اللغات ) : از آب زندگی به شراب التفات کن از طول عمر صلح به عرض حیات کن .میرزا صائب (از آنندراج ).
-
یحیی
لغتنامه دهخدا
یحیی . [ ی َح ْ یا ] (اِخ ) ابن نعیم ثقفی ، شاعر معاصر ابی العتاهیة بود و پس از وی نیز مدتی زندگی کرد. او هجویه هایی بر ضد قاضی یحیی بن اکثم ساخت . مرگ یحیی در حدود سال 240 هَ . ق . بود. (از اعلام زرکلی ).
-
ذی حیات
لغتنامه دهخدا
ذی حیات . [ ح َ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) جاناوَر. جانور. زائلة. دارای حیات . زنده . خداوند زندگی . || ذی حیاتی در اینجا نیست ؛احدی . هیچکس . متنفسی . دیاری . زنده ای . جانداری جنبنده ، پرنده ای پر نمی زند.
-
حربی
لغتنامه دهخدا
حربی . [ ح َ ] (ص نسبی ) منسوب به حَرْب . جنگی . || مقابل ذِمّی . یکی از کافرانی که با مسلمانان عهد و پیمان ندارند. خلاف عهدی ، مسالم ، معاهد، ذمی . کافر که با مسلمین در سلم نیست . کافری که در دارالحرب زندگی کند.
-
حباک
لغتنامه دهخدا
حباک . [ ح ِ ] (ع اِ) رسن کمربند. ج ، حبک . || تسمه که بدان سر کوهه را به میخهای پالان بندند. (منتهی الارب ). || حباک الحمام ؛ سیاهی بالای بازوی کبوتر. ج ، حبکة، حُبَک ، حُبُک . || سر ریگ توده (؟). راه در ریگ توده . || شکن آب . || شکن زره . || موی جع...