کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشکنوان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشکنوان
لغتنامه دهخدا
اشکنوان .[ ] (اِخ ) نام قلعه ای است که عمیدالدین اسعد وزیر سعدبن زنگی اتابک فارس و پسرش ابوبکر به تهمت مکاتبه با محمد خوارزمشاه در آنجا محبوس شد. مرحوم اقبال آشتیانی آرد: اشکنوان یا شکنوان با اصطخر و قلعه شکسته سه قلعه بوده اند در حوالی شهر اصطخر بر ...
-
واژههای مشابه
-
قلعه اشکنوان
لغتنامه دهخدا
قلعه اشکنوان . [ق َ ع َ ؟ ] (اِخ ) (...سکنوان ) بالای کوهی است . این قلعه در ابرج فارس است . (جغرافیای غرب ایران ص 128).
-
جستوجو در متن
-
اشکنوانیة
لغتنامه دهخدا
اشکنوانیة. [ ] (ص نسبی ) منسوب به قلعه ٔ اشکنوان . رجوع به اشکنوان و ابرزی شود.
-
قلعه شهرک
لغتنامه دهخدا
قلعه شهرک . [ ق َ ع َ ش َ رَ ] (اِخ ) قلعه ای است در بالای کوه اشکنوان ، علف بسیار دارد. مردم صحراگرد در اول فصل علف گوسفندهای خود را با طناب بالای قلعه برده و پس از اینکه علف تمام شد باز با طناب پائین می آورند. (جغرافیای غرب ایران ص 131). رجوع به اش...
-
اسکیوان
لغتنامه دهخدا
اسکیوان . [ ] (اِخ ) خوندمیر در دستورالوزراء (ص 237) گوید: «...عمیدالدین اسعد را بمراسلات و مفاوضات نسبت بملازمان خوارزمشاه متهم گردانید و با پسرش تاج الدین محمد در قلعه ٔ اسکیوان بند فرمود». و اسکیوان مصحف «اشکنوان » است و خواجه اسعد مزبور در زندان ...
-
افزری
لغتنامه دهخدا
افزری . [ اَ زَ ] (اِخ ) عمیدالدین اسعد، عالمی فاضل و ادیبی کامل و در فنون علمی و اشعار عربی و فارسی استاد بود. وی مدتی به وزارت اتابک سعدبن زنگی اشتغال داشت و بعد از وفات اتابک سعد، در اول سلطنت اتابک ابوبکربن اتابک سعد، چندی بوزارت او اقدام نمود و ...
-
اسکنان
لغتنامه دهخدا
اسکنان . [ ] (اِخ ) قلعه ای بفارس : سلطان (محمد خوارزمشاه ) بر اتابک سعد ابقا نمود و او پسر بزرگتر خود اتابک زنگی را بنوا بسلطان داد و او قلعه ٔ اصطرخ و اسکنان را با چهار دانگ محصول فارس سلطان را مقرر داشت تا اجازت مراجعت یافت . (جهانگشای جوینی چ قزو...
-
ابرزی
لغتنامه دهخدا
ابرزی . [ اَ رَ ] (اِخ ) عمیدالدین اسعدبن نصر انصاری .وزیر سعدبن زنگی ، اتابک فارس . وی پس از رکن الدین صلاح کرمانی به وزارت رسید و در زمان اتابکی ِ سعدبن زنگی به سفارت نزد سلطان محمد خوارزمشاه رفت و پس از وفات سعدبن زنگی که سلطنت به پسر او ابوبکر رس...
-
اتابکان فارس
لغتنامه دهخدا
اتابکان فارس . [ اَ ب َ ن ِ ] (اِخ ) یا سلغریان که از 543 تا 686 هَ . ق . در فارس حکومت راندند. سلغر رئیس یکدسته از ترکمانان بود که با طایفه ٔ خود بخراسان کوچ کرد و پس از یک دوره تاخت و تاز بخدمت طغرل بیک پیوست و نزد او رتبه ٔ حاجبی یافت . این سلسله ...
-
سلغریان
لغتنامه دهخدا
سلغریان . [ س َ غ ُ ] (اِخ ) (ج ِ سلغری ، منسوب به سلغر).یا اتابکان فارس که از 543 تا 686 هَ .ق . در فارس حکومت کرده اند. این خاندان به سلغر، رئیس دسته ای از ترکمانان قبچاق انتساب دارند. یکی از نوادگان سلغر به نام سنقربن مودود در سال 543 هَ .ق . بر ف...
-
اسعد
لغتنامه دهخدا
اسعد. [ اَ ع َ ] (اِخ ) ابن نصربن جهشیاربن ابی شجاع بن حسین بن فرخان انصاری فالی ابزری وزیر اتابک سعدبن زنگی (594 - 623 هَ .ق .). مُکنّی به ابی نصر و ملقب به عمیدالدین ، صاحب قصیده ٔ معروف اشکنوانیّه . وی از فضلاء عصر خود بود.و با امام فخر رازی معاصر...