کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشکال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشکال
لغتنامه دهخدا
اشکال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شکل . (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 62). صورتها. (غیاث ) (آنندراج ). مانندگان . مانندها. || ج ِ شکل و آن بر هیئت مجموعی چیزی اطلاق کنند که در علم رمل شانزده شکل اند و در علم تکسیر و هندسه نیز اشکال مت...
-
اشکال
لغتنامه دهخدا
اشکال . [ اِ ] (از ع ، اِ) پای بند ستورکه فارسی زبانان از شکال عربی ساخته اند : خاطر آرد بس شکال اینجا ولیک بگسلد اشکال را استور نیک دست عشقش آتشی اشکال سوزهر خیالی را بروبد نور روز. مولوی .و رجوع به شِکال شود.
-
اشکال
لغتنامه دهخدا
اشکال . [ اِ ] (ع مص ) دشواری . (غیاث ) (آنندراج ). مشکل شدن . (مؤیدالفضلا). دشواری و سختی و عدم سهولت . (ناظم الاطباء). دشواری و سختی : در کار من اشکالی پیدا شد. (از فرهنگ نظام ). گورخری بگرفتند بکمند بداشتند به اشکالها. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 513)....
-
واژههای مشابه
-
اشکال داشتن
لغتنامه دهخدا
اشکال داشتن . [ اِ ت َ ] (مص مرکب ) دشواری داشتن . (ناظم الاطباء). تردید داشتن . || ایراد داشتن .
-
اشکال کردن
لغتنامه دهخدا
اشکال کردن . [ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ایراد گرفتن . تردید و شک کردن در مطلبی یا کاری .
-
اشکال تراش
لغتنامه دهخدا
اشکال تراش . [ اِ ت َ ] (نف مرکب ) آنکه بر کار اشکال گیرد. آنکه امری را دشوار کند و از آن اشکال بجوید. بهانه جو. سختگیر. و رجوع به اشکال تراشی شود.
-
اشکال تراشی
لغتنامه دهخدا
اشکال تراشی . [ اِ ت َ ] (حامص مرکب ) ساختن اشکال در کارها. بهانه جوئی . سختگیری در کارها.- اشکال تراشی کردن ؛ بهانه جویی کردن .
-
واژههای همآوا
-
اشک آل
لغتنامه دهخدا
اشک آل . [ اَ ک ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک سرخ . (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
شکال
لغتنامه دهخدا
شکال . [ ش ِ ] (از ع ، اِ) مخفف اِشکال .- شکال آوردن ؛ اشکال آوردن . اشکال و ایراد گرفتن : گر شکال آرد کسی در گفت مااز برای انبیا و اولیا.مولوی .
-
اشکالات
لغتنامه دهخدا
اشکالات . [ اِ ] (ع اِ) ج ِ اشکال . دشواریها. سختیها. رجوع به اشکال و ناظم الاطباء شود.
-
مانع داشتن
لغتنامه دهخدا
مانع داشتن . [ ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) مواجه با اشکال بودن . سد و بند بر سر راه داشتن . مجاز نبودن . اشکال داشتن : مانعی ندارد (در تداول فارسی معاصر)؛ اشکالی ندارد. عیبی ندارد. مجاز است .
-
انکیس
لغتنامه دهخدا
انکیس . [ اِ ] (ع اِ) نام شکلی از اشکال رمل که منکوس است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شکلی از اشکال رمل و آن سه خط متساوی است که زیر آنها نقطه باشد. (از اقرب الموارد). شکلی از اشکال رمل و درعربی به معنی برگشته و برگشتن است . (از آنندراج ).