کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشپل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشپل
لغتنامه دهخدا
اشپل . [ اَ پ َ ] (اِ) تخم ماهی . خاویار سیاه که از شکم ماهی درمی آید. (شعوری ). اشبل . اشبیل . اشپیل .
-
جستوجو در متن
-
اشبیل
لغتنامه دهخدا
اشبیل . [ اِ ] (اِ) بلغت گیلانی نوعی از بطارخ است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). اشپل . اشبل . تخم ماهی .
-
اشپیل
لغتنامه دهخدا
اشپیل . [ اِ ] (اِ) بلغت اهالی گیل تخم ماهی است ، چون آنرا از شکم ماهی برآرند و گیلانیان همگی برغبت از آن خورش کنند. (انجمن آرای ناصری ). اشبل . اشپل . اشبیل .
-
مغنده
لغتنامه دهخدا
مغنده . [ م ُ غ ُ دَ / دِ ] (اِ) دمل بود که بر تن مردم برآید. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 434). چیزی بود که در گوشت تن پدید آید چند فندگی و بزرگتر و در میان پوست و گوشت بماند و باشد که ریم گیرد. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). بعضی گفته اند گره و گنده ودنبلی باشد...
-
تخم
لغتنامه دهخدا
تخم . [ ت ُ ] (اِ) دانه . (برهان ). تخم درخت و غله . (فرهنگ رشیدی ). تخم غله و درخت ، چون تخم کدو و تخم ریحان و تخم گل و تخم سنبل و امثال آن . (آنندراج ). دانه و بزر هر چیز. (ناظم الاطباء). پهلوی «توهم » و «تم » (بذر، تخم ) و «توخم » ، «توهم » شکل تل...