کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشه
لغتنامه دهخدا
اشه . [ ] (اِخ ) از رستاق طبرش همدانی و اصبهانی . (تاریخ قم ص 120).
-
اشه
لغتنامه دهخدا
اشه . [ ] (اِخ ) نام اشک بن دارابن دارا برحسب یکی از روایات . ابن البلخی آرد: و بروایتی دیگر چنین است :اشه بن اشدبن ازران بن اشقان بن اش الحیاربن سیاوش بن کیکاوس . (از فارسنامه ٔ ابن البلخی چ طهرانی ص 14). و درمجمل التواریخ و القصص چنین است : آذروان ...
-
اشه
لغتنامه دهخدا
اشه .[ اُ ش َ / ش ِ ] (اِ) گیاهی است که کمان گران بر بازوی ازجابدررفته بندند، و اشق معرب آنست . (برهان ) (آنندراج ) (شعوری ). و بتازیش اشق نامند. (سروری ). صمغ گیاهی است بشکل خیار که بر بازوی بدررفته بندند تا بجای آید. اشج و اشق معرب آن . (رشیدی ). گ...
-
جستوجو در متن
-
وشه
لغتنامه دهخدا
وشه . [ وَ ش َ / ش ِ ] (اِ) اشه . اشق . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). انغوزه . || یک نوع دارویی دیگر. (ناظم الاطباء).
-
ادران
لغتنامه دهخدا
ادران . [ ] (اِخ ) ابن اشک پدر شاپور اشکانی ... و اردوان را در سیرالملوک آذروان نوشتست ، آفدم ، یعنی آخر و نسب او چنین گوید: آذروان بن بوداسف بن اشه بن ولداروان بن اشه بن اسفان . (مجمل التواریخ والقصص ص 32). و ظاهراً این کلمه محرف اردوان است .
-
وشق
لغتنامه دهخدا
وشق . [ وُش ْ ش َ ] (معرب ، اِ) شلم . نباتی است مانند خیار، و این لغتی است در اشق یا اشه . گیاهی است ، معرب است . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). رجوع به وشه شود.
-
ازران
لغتنامه دهخدا
ازران . [ ] (اِخ ) ابن اشقان بن اش الحیاربن سیاوش بن کیکاوس . وی بروایت ابن البلخی جدّ اشک بن اشه است . (فارسنامه ص 16).
-
کندل
لغتنامه دهخدا
کندل . [ ک َ دَ ] (اِ) گیاهی است از تیره ٔ چتریان به صورت درختچه با ارتفاع 1/2 تا 1/4 متر که در اکثر نقاط ایران می روید. ساقه اش ضخیم بی برگ و گلهایش سفید و میوه اش کوچک و بیضوی است . در مجاری ترشحی گیاه مذکور شیره ای جریان دارد که بر اثر گزش حشرات ی...
-
تنکار
لغتنامه دهخدا
تنکار. [ ت َ ] (اِ) دارویی باشد که طلا و نقره و مس و برنج و امثال آن را بدان پیوند کنند و آن معدنی و مصنوعی هر دو می باشد، معدنی از چشمه برمی آید و مانند برف و یخ ، و مصنوعی آنست که یک جزو نمک و یک جزو قلیا و سه جزو بوره در دیگ ریزند و شیر گاومیش ، آ...
-
امشاسپند
لغتنامه دهخدا
امشاسپند. [ اَ پ َ ] (اِ) فرشته و ملک . (برهان قاطع) (آنندراج )(انجمن آرا). امشاسپند در اوستا اَمِشَه سپَتَه آمده ، مرکب است از دو جزء، جزء اول «اَمشه » نیز مرکب است از «اَ» علامت نفی و مشه از ریشه ٔ مَر بمعنی مردن . جزء دوم سپنته یعنی مقدس مجموعاً ب...
-
اشق
لغتنامه دهخدا
اشق . [ اُش ْ ش َ / اُ ش َ / اَش َ ] (معرب ، اِ) (معرب از فارسی ) صمغ گیاهی است که آنرا بدران گویند و بعربی صمغالطرثوث خوانند. استسقا را نافع است و بعضی گویند جوهری است معدنی که آنرا بعربی لزاق الذهب خوانند وآن غیرمعدنی هم هست که عملی باشد و آن چنان ...
-
اشنه
لغتنامه دهخدا
اشنه . [ اُ ن َ / ن ِ ] (اِ) عطریست سفید که به درخت بلوط و صنوبر می پیچد و بصورت پوست بنج است لیکن عربی است و بفارسی دواله گویند و لهذا ترکیبی که در آن میکنند دواله مشک گویند اگرچه مشهور به دواءالمسک شده . (رشیدی ). چیزیست مثل گیاه خشک که سیاه و سپید...
-
اردی بهشت
لغتنامه دهخدا
اردی بهشت . [ اَ /اُ ب ِ هَِ ] (اِ) در اوستا، اَشَه وَهیشتَه و در پهلوی اُرت وَهیشت مرکب از دو جزء است : اول اَرتَه به معنی درستی و راستی و پاکی و تقدس . دوم وهیشته صفت عالی از وِه به معنی به و خوبست و کلمه ٔ مرکب به معنی بهترین راستی است . مؤلف بره...
-
ماهی
لغتنامه دهخدا
ماهی . (اِ) ترجمه ٔ سمک و حوت . (آنندراج ).حیوانی که در آب زیست دارد و دارای ستون فقری می باشد و به تازی حوت نامند. (ناظم الاطباء). در اوستا، «مسیه » (ماهی ). پهلوی ، «ماهیک » . هندی باستان ، «مستیه » (ماهی ). کردی ، «ماسی » . بلوچی ، «ماهی » ، «ماهی...