کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشنان ابیض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشنان ابیض
لغتنامه دهخدا
اشنان ابیض . [ اُ ن ِ اَب ْ ی َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اشنان سفید شود.
-
واژههای مشابه
-
دست اشنان
لغتنامه دهخدا
دست اشنان . [ دَ اُ ] (اِ مرکب ) صابون . ابوطاهر. محلبیه . (یادداشت مرحوم دهخدا) : به ونداد هرمزدکوه اذخر روید چنانکه بمکه و ایشان آنرا مشکواش می گویند ودست اشنان از آن می سازند. (تاریخ طبرستان ج 1 ص 88).
-
اشنان اسنان
لغتنامه دهخدا
اشنان اسنان . [ اُ ن ِ اَ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) بارزد. (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 49). قنه . (تذکره ٔ داود ص 71). رجوع به بارزد و قنه شود.
-
اشنان داود
لغتنامه دهخدا
اشنان داود. [ اُ ن ِ وو ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زوفاء یابس . (ابن البیطار). زوفا. (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 49). زوفا. زوفی . حشیشه . (از دزی ج 1 ص 25). و رجوع به اشنان دارو و زوفا و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 49 شود.
-
اشنان سبز
لغتنامه دهخدا
اشنان سبز. [اُ ن ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) غاسول . (تحفه ).
-
اشنان سفید
لغتنامه دهخدا
اشنان سفید. [ اُ ن ِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خروالعصافیر. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (مفردات قانون چ تهران ص 160 س 14). زبدالعصافیر. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
-
اشنان شام
لغتنامه دهخدا
اشنان شام . [ اُ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قضقاض . (منتهی الارب ).
-
اشنان عصافیر
لغتنامه دهخدا
اشنان عصافیر. [ اُ ن ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اشنان قصارین و دزی ج 1 ص 25 شود.
-
اشنان قصارین
لغتنامه دهخدا
اشنان قصارین . [ اُ ن ِ ق َص ْ صا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) غاسولی است که بدان جامه ها شویند و لاک را به آن حل کنند تا بتوان بدان نوشت . (مفردات ابن البیطار). عصفر. (تذکره ٔ داود ضریرانطاکی ص 49). غاسول رومی . حجر قبطی . سنگ گازران .
-
اشنان ید
لغتنامه دهخدا
اشنان ید. [ اُ ن ِ ی َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لوتوس . درخت سدر. کُنار. حندقوق . نبق : الحندقوقا و هو یطیب رائحةالید اذا غُسلت به . (از دزی ج 1 ص 25).
-
اشنان دارو
لغتنامه دهخدا
اشنان دارو. [ اُ ] (اِ مرکب ) زوفای خشک باشد مشهور به زوفای مصری و آن گیاهی است دوایی شبیه به برگ حنا استسقا را نافع است . (برهان ) (آنندراج ) (مؤیدالفضلا).زوفاء خشک است . (اختیارات بدیعی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به زوفا و زوفای مصری و اشنان د...
-
اشنان سوز
لغتنامه دهخدا
اشنان سوز. [ اُ ] (نف مرکب ) اشنان سوزنده . آنکه اشنان سوزد و اشخار گیرد. حَرّاض . (منتهی الارب ).
-
اشنان سوزنده
لغتنامه دهخدا
اشنان سوزنده . [ اُ زَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه اشنان سوزد. اشنان سوز. و رجوع به اشنان سوز شود.
-
اشنان فروش
لغتنامه دهخدا
اشنان فروش . [ اُ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ اشنان . حُرْضی ّ. (منتهی الارب ). اشنانی . رجوع به اشنانی و حُرْضی ّ شود.