کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشرة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشرة
لغتنامه دهخدا
اشرة. [ اُ رَ ] (ع اِ) گرهی مانند دو چنگال که در سر دم ملخ است . (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
آشره
لغتنامه دهخدا
آشره . [ ش ِ رَ ] (ع ص ) چوب شکافته .
-
واژههای همآوا
-
عشرت
لغتنامه دهخدا
عشرت . [ ع ِ رَ ] (ع اِمص ) عِشْرة. مصاحبت کردن . معاشرت کردن . (فرهنگ فارسی معین ). الفت و مصاحبت . (ناظم الاطباء). خوش زندگانی کردن با هم . (غیاث ). سازگاری . (تاریخ بیهقی ). رجوع به عشرة شود : چرا از یار بدعشرت سگالی ز مدح شاه نیک اختر سگالا. عنصر...
-
عشرة
لغتنامه دهخدا
عشرة. [ ع َ رَ ] (ع عدد، ص ، اِ) ده مرد. (منتهی الارب ) (دهار). عَشَرة. و رجوع به عشرة شود.
-
عشرة
لغتنامه دهخدا
عشرة. [ ع َش َ رَ ] (ع عدد، ص ، اِ) ده ، و آن اولین از عقود است . (از منتهی الارب ). اسم است عدد ده را، در صورتی که مضاف الیه مذکر بود. (ناظم الاطباء). اولین از عقود است ، و آن عددی است برای مذکر چنانکه عشرة رجال و عشرةأیام ، و هرگاه با عدد ماقبل خو...
-
عشرة
لغتنامه دهخدا
عشرة. [ ع ِ رَ ] (ع اِمص ) آمیختگی و آمیزش . (منتهی الارب ). اسم است از «معاشرة» بمعنی مخالطت و آمیزش . (از اقرب الموارد). || خوشدلی . (منتهی الارب ). زندگانی نیک کردن . (کشاف اصطلاحات الفنون ). عشرت . رجوع به عشرت شود. || (اصطلاح تصوف ) لذت انس است ...
-
عشرة
لغتنامه دهخدا
عشرة. [ ع ُ ش َ رَ ] (ع اِ)درخت ، یا صمغ درخت عُشَر. (منتهی الارب ). واحد عُشَرکه یک نوع درخت است . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج ، عُشَرات . (منتهی الارب ). رجوع به عُشَر شود.
-
اشرط
لغتنامه دهخدا
اشرط. [ اَ رَ ] (ع ن تف ) فرومایه تر. اسم تفضیل است بدون فعل و این نادر است . ارذل . یقال : الغنم اشرطالمال ؛ ای ارذله . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
هشرة
لغتنامه دهخدا
هشرة. [ هََ رَ ] (ع اِمص ) بزرگ منشی و فیرندگی . (منتهی الارب ). بطر. گویا همزه به هاء بدل شده ، و اصل آن اشرة است . (اقرب الموارد).
-
اشهی
لغتنامه دهخدا
اشهی . [ اَ ها ] (ع ن تف ) آرزودارنده تر. مرغوبتر. (آنندراج ). آرزوآورده تر. (از منتخب ) (غیاث ). آرزوکننده تر. دوست داشته تر. آرزومندتر. خواهنده تر. (ناظم الاطباء). شهی تر. مطلوبتر. خوشمزه تر. لذیذتر. بامزه تر. خوشتر. آرزوانگیزتر. آرزوآورنده تر : و ...