کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشراف ی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
اشرافی
لغتنامه دهخدا
اشرافی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به اشراف .- حکومت اشرافی ؛ حکومت نجباء. حکومت آریستوکراسی .
-
جستوجو در متن
-
متعین
لغتنامه دهخدا
متعین . [ م ُ ت َ ع َی ْ ی ِ ] (ع ص )لازم شونده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : به کبرسن و استکمال آلت پادشاهی و استعداد سمت سروری ممتاز بود و از روی ورائت و استحقاق متعین . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 طهران ص 84). به هر مدخل فرورفت و...
-
علامه ٔ یمن
لغتنامه دهخدا
علامه ٔ یمن . [ ع َل ْ لا م َ ی ِ ی َ م َ ] (اِخ ) امیر ابوسعید نشوان بن سعیدبن نشوان حمیری ، معروف به قاضی [ و مکنی به ابوالحسن (ریحانة الادب ) ]. از اشراف و بزرگ زادگان و علمای یمن در قرن ششم هجری . وی شاعرو ادیب نیز بود. او خود را از نوادگان پادشا...
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع ُل ْی ْ ] (ع اِ) بزرگان و اشراف و أجله . (از متن اللغة).
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع ُل ْ لی ی ] (ع اِ) اشراف و اجله ٔ مردم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عِلّی . عِلّیة. عُلّیة.
-
علی حسینی
لغتنامه دهخدا
علی حسینی . [ ع َ ی ِ ح ُ س َ ] (اِخ ) ابن سعیدبن سعدبن زیدبن محسن حسینی طالبی . از اشراف مکه . رجوع به علی طالبی (ابن سعیدبن ...) شود.
-
سی پیوسراپیو
لغتنامه دهخدا
سی پیوسراپیو. [ ی ُ س ِ ی ُ ](اِخ ) پسر پوبلیوس کرنلیوس سی پیو نازیکاکرکولوم بود که در سال 148 ق .م . به ریاست مالیه ٔ روم رسید و در سال 138 کنسول شد و برضد تی بریوس گراکوس با طبقه ٔ اشراف مساعدت کرد و سرانجام در سال 131 ق .م . دور از وطن درگذشت . (ت...
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع ِل ْی ْ ] (ع مص ) بالای سقف برآمدن . (از منتهی الارب ). بالا رفتن و صعود کردن . (از تاج العروس ) (متن اللغة). عَلْی . عُلی ّ. رجوع به عَلْی وعُلی ّ شود. || (اِ) اشراف و اجله . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عِلیة شود.
-
خیلاء
لغتنامه دهخدا
خیلاء. [خ ُ ی َ / خ ِ ی َ ] (ع اِمص ) تکبر. بزرگ منشی . (یادداشت مؤلف ). یقال : اختال الرجل و به خیلاء و خیلاء؛ یعنی خرامید آن مرد با کبر و بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). تکبر : چون در هر دوری و قرنی بندگان را بطر نعمت و نخوت ثروت و خی...
-
ساریةاللیل
لغتنامه دهخدا
ساریةاللیل . [ ی َتُل ْ ل َ ] (اِخ ) از زنان اشراف عرب که به خفت عقل معروف است . رجوع به البیان والتبیین چ قاهره 1351 ج 2 ص 178 و عقدالفرید چ محمد سعیدالعریان ج 7 ص 180 شود.
-
یزید
لغتنامه دهخدا
یزید. [ ی َ ] (اِخ ) ابن معاویه ٔ نخعی ، از اشراف و چابک سواران نامی عرب در صدر اسلام بود. در جنگ بلنجر شرکت کرد و با سپاه ترک و خزر جنگ شدیدی نمود. سنگی از باروی بلنجر بر سر او خورد و او را از پای درآورد (سال 32 هَ . ق .). (از اعلام زرکلی ج 9).
-
تجلی
لغتنامه دهخدا
تجلی . [ ت َ ج َل ْ لی ] (ع مص ) (از: «ج ل ی ») بالای چیزی برآمدن . (از تاج العروس ج 10 ص 77) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد). || نگریستن بسوی چیزی . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ایضاً). نگریستن بسوی چیزی در حال اشراف...
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی .[ ع ِل ْ لی ی ] (ع اِ) مکان بلند. (یادداشت مرحوم دهخدا). || آسمان هفتم . (یادداشت مرحوم دهخدا). || دیوان خیر که در آن أعمال صلحا نوشته میشود. (یادداشت مرحوم دهخدا). منزلی در آسمان هفتم که در آن ارواح مؤمنان میباشد. (ناظم الاطباء). ج ، عِلّیّین...
-
علوی شریف
لغتنامه دهخدا
علوی شریف . [ ع َ ل َ ی ِ ش َ ] (اِخ ) محمدبن حسین بن عبیداﷲبن حسین علوی شریف ، مکنی به ابوعبداﷲ. وی ادیب و شاعر و خطیب بود که در جمادی الاَّخره ٔ 408 هَ . ق . درگذشت . در دمشق عهده دار امر قضاء و نیز نقابت اشراف بود. وی را دیوان شعری است . (از معجم ...