کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشخیص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشخیص
لغتنامه دهخدا
اشخیص . [ اِ ] (اِ) بعضی گوینداین لغت یونانی است بمعنی درخت کرمدانه و آن نوعی از ماذریون باشد. خوردن آن با شراب گزندگی جانوران رانافع است و آنرا بعربی شوکةالعلک خوانند. (برهان ) (آنندراج ). و صاحب مخزن الادویه آنرا بیونانی خامالاون لوفش یعنی مختلف ال...
-
واژههای مشابه
-
اشخیص ابیض
لغتنامه دهخدا
اشخیص ابیض . [ اِ ص ِ اَب ْ ی َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اشخیص سفید شود.
-
اشخیص اسود
لغتنامه دهخدا
اشخیص اسود. [ اِ ص ِ اَس ْ وَ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اشخیص سیاه شود.
-
اشخیص سفید
لغتنامه دهخدا
اشخیص سفید. [ اِ ص ِ س َ / س ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) صاحب مقالات اشخیص را که همان خمالاون است ، به دو گونه تقسیم کرده است : لوقس و مالس یعنی ابیض و اسود. (از تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 48). دیسقوریدوس در ثالثه اشخیص رابنام خامالاون لوقس خوانده و ...
-
اشخیص سیاه
لغتنامه دهخدا
اشخیص سیاه . [اِ ص ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مالس . رجوع به اشخیص و اشخیص ابیض تذکره ٔ داود ضریر انطاکی و ص 48 شود.
-
جستوجو در متن
-
ماروشی بیش
لغتنامه دهخدا
ماروشی بیش . [ ] (اِ) به شیرازی «اِشخیص » را گویند. (از مخزن الادویه ). و رجوع به اشخیص [ اِ ] شود.
-
خاملاآ
لغتنامه دهخدا
خاملاآ. [ م ِ ] (اِ) مازریون . اشخیص .
-
خامالانس
لغتنامه دهخدا
خامالانس . [ ن ُ ] (معرب ، اِ) نام گیاهی است . افیوس اماسن اغریا. اشخیص .
-
اداد
لغتنامه دهخدا
اداد. [ اَدْ دا ] (اِ) در لغت بربری ، نام گیاهی است که بعربی اشخیص گویند. در لغت بربرهمزه ٔ کلمه اصلی است . رجوع به اشخیص شود. شوک العلک .بشکراین . خامالاون لوقس . اقسیا. (ترجمه ٔ ابن بیطار). و رجوع به ادّادا شود.
-
بشکراین
لغتنامه دهخدا
بشکراین . [ب ِ ک َ ] (اِ) بشکران . بسکراین . بشکاین . در لهجه ٔ عامیانه اندلس به اشخیص گفته میشود. رجوع به اشخیص و ترجمه ٔ فرانسوی مفردات ابن بیطار و دزی ج 1 ص 90 شود.
-
افیوس
لغتنامه دهخدا
افیوس . [ ] (معرب ، اِ) خامالاتس . اشخیص . اماسن اغریا. (یادداشت مؤلف ). ترب صحرایی . (ناظم الاطباء).
-
القی
لغتنامه دهخدا
القی . [ اُ ] (معرب ، اِ) (مأخوذ از یونانی ) یکی از اوزان طبی و آن معادل دو درخمی است . (مفردات ابن البیطار ج 1 ص 37 و ترجمه ٔ فرانسوی آن ، ج 1 ص 86 ذیل اشخیص ).
-
ادادا
لغتنامه دهخدا
ادادا. [ اَدْ دا ] (اِ) اداد. بلغت بربری اشخیص است که اسدالارض عبارت از او باشد. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بلغت بربری نوعی از مازریون است و آن سفید و سیاه میباشد، سفید آنرا ادادای ابیض گویند وبعربی اشخیص خوانند و سیاه آن را ادادای اسود گویندو خانق النمر ...