کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشحاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشحاء
لغتنامه دهخدا
اشحاء. [ اَ ش ِح ْ حا ] (ع ص ، اِ) ج ِ شحیح . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 60). تنگدستان .
-
اشحاء
لغتنامه دهخدا
اشحاء. [ اِ ] (ع مص ) باز کردن دهان را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
اشهاء
لغتنامه دهخدا
اشهاء. [ اِ ] (ع مص ) خواسته و مرغوب کسی را دادن . || چشم زخم رسانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (از المنجد) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
شحیح
لغتنامه دهخدا
شحیح . [ ش َ ](ع ص ) حریص . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || بخیل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، شِحاح ، اءَشِحَّة، اَشِحّاء. (اقرب الموارد) : چون امیرش دید گفتش کای وقیح گویمت چیزی منه نامم شحیح . مولوی .- شحیح بحیح ؛ از اتباع است . سخت ح...