کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشتها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اشتها داشتن
لغتنامه دهخدا
اشتها داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) میل به غذا داشتن . رغبت به غذا داشتن .
-
جستوجو در متن
-
جعم
لغتنامه دهخدا
جعم . [ ج َ ع ِ ] (ع ص ) بی اشتها به طعام . کسی که میل و اشتها به غذا ندارد. (منتهی الارب ).
-
تاخ
لغتنامه دهخدا
تاخ . [ تاخ خ ] (ع ص ) بی اشتها. (منتهی الارب ).
-
مجعوم
لغتنامه دهخدا
مجعوم . [ م َ ] (ع ص ) بی اشتها به طعام . (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
اهتشاش
لغتنامه دهخدا
اهتشاش . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شادمان شدن و اشتها پیدا کردن . (از اقرب الموارد).
-
گز
لغتنامه دهخدا
گز. [ گ َ ] (اِ) از جمله ٔ حلویات است : گز را ز جمله ٔ حلویات از چه روچشم تمام مجلسیان برشکست اوست .میرزا اشتها.
-
هقف
لغتنامه دهخدا
هقف . [ هََ ق َ ] (ع اِمص ) کمی ِ اشتها و خواهش طعام . (منتهی الارب ). کمی ِ میل به طعام . (از اقرب الموارد).
-
مؤتنب
لغتنامه دهخدا
مؤتنب . [ م ُءْ ت َن ِ ] (ع ص ) آن که به طعام اشتها ندارد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از مهذب الاسماء).
-
بی میل
لغتنامه دهخدا
بی میل . [ م َ / م ِ ] (ص مرکب ) (از: بی + میل ) بی انحراف . بی گردش بسوئی . بی چفسش . || بی گرایش . بدون رغبت . بی اشتها. رجوع به میل شود.
-
اشتهاء
لغتنامه دهخدا
اشتهاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اشتها. خواستن چیزی را و آرزوی آن کردن ودوست داشتن آنرا. (منتهی الارب ). دوست داشتن چیزی و میل کردن به آن و آرزو کردن آنرا. (از اقرب الموارد). آرزو کردن و فارسیان بمعنی آرزوی طعام استعمال کنند. (غیاث ). || خواهش غذا. (فرهنگ ...
-
پاچه پز
لغتنامه دهخدا
پاچه پز. [ چ َ / چ ِ پ َ ] (نف مرکب ) آنکه پاچه ٔ گوسفند پزد فروختن را : نگار پاچه پز من که دل سراچه ٔ اوست ...میرزا اشتها.
-
بی رغبت
لغتنامه دهخدا
بی رغبت . [ رَ ب َ ] (ص مرکب ) (از: بی + رغبت ) بی خواهانی . بدون تمایل . بی میل . بی اشتها. بی شوق . و رجوع به رغبت شود: زهد، زهادة؛ بی رغبت شدن . (ترجمان القرآن ).
-
حلویات
لغتنامه دهخدا
حلویات . [ ح َ ل َ وی یا ] (اِ) در تداول فارسی ، شیرینی ها : گز راز جمله ٔ حلویات از چه روچشم تمام مجلسیان بر شکست اوست .میرزا اشتها.
-
دیر خوردن
لغتنامه دهخدا
دیر خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) مدتی پس از موقع معمول خوردن . خوردن بدانگاه که اشتها غالب بود : گرگلشکر خوری بتکلف زیان کندور نان خشک دیرخوری گلشکر شود.سعدی .