کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشتغال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشتغال
لغتنامه دهخدا
اشتغال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) به کاری پرداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشغول شدن . (تاج المصادر) (زوزنی ) (مؤید الفضلا). به کاری درشدن . به کاری سرگرم بودن : اشتغال بشرح احوال هر یک مقصود کتاب فایت گرداند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 257).زآن بیخودم که...
-
واژههای مشابه
-
اشتغال داشتن
لغتنامه دهخدا
اشتغال داشتن . [ اِ ت ِ ت َ ] (مص مرکب ) مشغول بودن به کاری . سرگرم بودن به کاری . || توجه قلبی به کسی یا چیزی : زنده دلا مرده ندانی که کیست آنکه ندارد به خدا اشتغال . سعدی .سخنی بگوی با من که چنان اسیر عشقم که به خویشتن ندارم به وجودت اشتغالی .سعدی ...
-
اشتغال ورزیدن
لغتنامه دهخدا
اشتغال ورزیدن . [ اِ ت ِ وَ دَ ](مص مرکب ) به کاری سرگرم شدن . به کاری مشغول شدن .
-
جستوجو در متن
-
سرگرمی
لغتنامه دهخدا
سرگرمی . [ س َ گ َ ](حامص مرکب ) اشتغال : مایه ٔ سرگرمی . اسباب سرگرمی .
-
اشتغالات
لغتنامه دهخدا
اشتغالات . [اِ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ اشتغال . مشغولیتها و سرگرمیها.
-
ترابی
لغتنامه دهخدا
ترابی . [ ت ُ ] (ص نسبی ) جمعی در مرو به این نسبت انتساب کنند وبداد و ستد حبوبات اشتغال دارند. (انساب سمعانی ).
-
جایلة
لغتنامه دهخدا
جایلة. [ ی ِ ل َ ] (ع اِ) جائلة. کاری که بدان اشتغال دارند. رجوع به جائلة شود.
-
دجاجی
لغتنامه دهخدا
دجاجی . [ دُ جی ی ] (ع ص نسبی ) این انتساب اشتغال به عمل دجاج یعنی مرغ خانگی می رساند. (سمعانی ).
-
دوافروش
لغتنامه دهخدا
دوافروش . [ دَ ف ُ ] (نف مرکب ) دوافروشنده . داروفروش . آنکه به فروش دارو اشتغال دارد. (یادداشت مؤلف ). رجوع به داروفروش شود.
-
مشغولیت
لغتنامه دهخدا
مشغولیت . [ م َ لی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ، اِ) مشغول بودن . اشتغال . سرگرمی . ج ، مشغولیات .
-
مظالمی
لغتنامه دهخدا
مظالمی . [ م َ ل ِ می ی ] (ع ص نسبی ) این انتساب اشتغال به عمل مظالم را می رساند. (از الانساب سمعانی ).
-
استاژ
لغتنامه دهخدا
استاژ. [ اِ ] (فرانسوی ، اِ) دوره ٔ خدمتی که داوطلبان و مبتدیان برای فراگرفتن معلومات و تجارت پیش از استخدام و اشتغال رسمی گذرانند.
-
اسکوت
لغتنامه دهخدا
اسکوت . [ اِ کُت ْ ] (اِخ ) جان . یکی از دانشمندان مشهور اسکاتلند. وی در قرن 13 م . میزیسته و بفلسفه و علوم عقلی اشتغال داشته است .