کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشتر کشتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشتر کشتن
لغتنامه دهخدا
اشتر کشتن . [ اُ ت ُ ک ُ ت َ ] (مص مرکب ) اجزار. (تاج المصادر بیهقی ). نحر. (دهار). جزر: اِنقاع ؛ اشتر کشتن از بهر مهمانی . (تاج المصادر بیهقی ).
-
واژههای مشابه
-
گردن اشتر
لغتنامه دهخدا
گردن اشتر. [ گ َ دَ ن ِ اُ ت ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کیسه ای که از پوست گردن شتر سازند حفظ کردن زر را. (حاشیه ٔ دیوان خاقانی چ عبدالرسولی ص 60) : گردن اشتران دهی پرزربه کسانی که سرور هنرند. خاقانی .و رجوع به گردن شتر شود.
-
حصن اشتر
لغتنامه دهخدا
حصن اشتر. [ ح ِ ن ِ اِ ت ِ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 120).
-
مالک اشتر
لغتنامه دهخدا
مالک اشتر. [ ل ِ ک ِ اَ ت َ ] (اِخ ) رجوع به اشتر نخعی و اشتر شود.
-
اشتر بختی
لغتنامه دهخدا
اشتر بختی . [ اُ ت ُ رِ ب ُ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشتر خراسانی : از من عجب میکردند که یا بنت ذویب ، این نه آن خر است که با ما براه می آید، این اشتر بُختی است . من گفتم این نه آن خر است این کاری دیگر است . (تاریخ سیستان ).اشتران بختیم اندر سبق مست ...
-
اشتر جلال
لغتنامه دهخدا
اشتر جلال . [ اُ ت ُ رِ ج ُل ْ لا ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشتر نجاست کش ، و جُلاّل ، مرغ گه خوار را گویند. (آنندراج ).
-
اشتر چرانیدن
لغتنامه دهخدا
اشتر چرانیدن . [ اُ ت ُ چ َ دَ ] (مص مرکب ) ساربانی کردن . شترچرانی کردن : میان عاشق و معشوق رمزیست چه داند آنکه اشتر میچراند؟ ؟و رجوع به شتر چرانیدن شود.
-
اشتر خراسانی
لغتنامه دهخدا
اشتر خراسانی . [ اُ ت ُ رِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بختی . و رجوع به اشتر بختی و بختی و شتر خراسانی شود.
-
اشتر صالح
لغتنامه دهخدا
اشتر صالح . [ اُ ت ُ رِ ل ِ ] (اِخ ) شترصالح . ناقه ٔ صالح . اشتری بوده است که حضرت صالح پیغمبر، بمعجزه و امر خدا از میان کوه بیرون آورده . بلعمی در ترجمه ٔ طبری آرد: پس صالح گفت : چه خواهید؟ گفتند: آن خواهیم که ازین کوه سنگ خاره اشتری بیرون آری ، ما...
-
اشتر علوی
لغتنامه دهخدا
اشتر علوی . [ اَ ت َ رِ ع َ ل َ ] (اِخ ) متوفی بسال 151 هَ . ق . / 768 م .). عبداﷲبن محمدبن عبداﷲبن حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب (ع ). از سادات و خاندان طهارت بوده که بمخالفت با عباسیان قیام کرده است . وی بهمراهی پدرش در مدینه لوای ضدیت با منصور عبا...
-
اشتر ماده
لغتنامه دهخدا
اشتر ماده . [ اُ ت ُ رِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ناقه . (دهار) (منتهی الارب ).
-
اشتر نخعی
لغتنامه دهخدا
اشتر نخعی . [ اَ ت َ رِ ن َ خ َ ] (اِخ ) زرکلی آرد: اشتر نخعی متوفی بسال 37 هَ . ق . / 657 م . مالک بن حارث بن عبدیغوث نخعی معروف به اشتر یکی از امرای بزرگ شجاع بوده است . وی بر قوم خود ریاست داشت و درجنگ یرموک شرکت کرد و چشم وی از دست رفت و با علی (...
-
اشتر نر
لغتنامه دهخدا
اشتر نر. [ اُ ت ُ رِ ن َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) جَمَل . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
چال اشتر
لغتنامه دهخدا
چال اشتر. [اُت ُ ] (اِخ ) نام قریه ای است در چهارمحال اصفهان .