کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشتباها پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سهواً
لغتنامه دهخدا
سهواً. [ س َ وَن ْ ] (ع ق ) اشتباهاً و بطور اشتباه و از روی غفلت و فراموشی نه از روی عمد. (ناظم الاطباء).
-
حارث
لغتنامه دهخدا
حارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن وهب .تابعی است و بروایتی که از صنابح دارد معروف است و ابن حجر گوید طبرانی اشتباهاً او را از صحابه آرد. رجوع به کتاب الاصابة چ مصر سنه ٔ 1323 ج 2 ص 73 شود.
-
گل گنده
لغتنامه دهخدا
گل گنده . [ گ ُ گ َ دَ / دِ] (اِ مرکب ) نوعی از کما باشد و آن بغایت گنده و بدبو میشود. و زنان به جهت فربهی حلوا کنند و خورند. (برهان ) (آنندراج ). کلیکان و کما. (جهانگیری ). الفاظ الادویه این لغت را اشتباهاً گل گنبده ضبط کرده است .
-
غطاس
لغتنامه دهخدا
غطاس . [ غ َطْ طا ] (ع اِ) مرغی است که به غواص معروف است . (المنجد). مرغی سیاه مانند مرغابی است ، در آب فرورود و ماهی گیرد و خورد و آن را غواص نیز گویند. صاحب حیاة الحیوان اشتباهاً آن را قرلی دانسته است . (صبح الاعشی ج 2 ص 69). || (ص ) آنکه در ته دری...
-
سداهرا
لغتنامه دهخدا
سداهرا. [ س َ هََ ] (اِخ )نام باغی است به لاهور. (لغت فرس اسدی ) : ای سرو کشمری ، سوی باغ سداهراهرگز دمی نیائی و یک روز بگذری . حقوری .آنندراج و برهان بمعنی نام مرغی که به غیر از لاهور در جای دیگر نباشد آورده اند ولی اشتباهاً مؤلف برهان باغ را مرغ خ...
-
غرق
لغتنامه دهخدا
غرق . [ غ َ ] (اِخ ) دهی است به مرو، و آن تصحیف غزق به زای معجمه ٔ محرکه نیست . از آن ده است جرموزبن عبداﷲ محدث غرقی . (از منتهی الارب ). شهرکی است به ماوراءالنهر از حدود اسروشنه ، با کشت و برز و مردم بسیار. (حدود العالم ). یاقوت در معجم البلدان گوید...
-
رشیدالدین
لغتنامه دهخدا
رشیدالدین . [ رَ دُدْ دی ] (اخ ) ابوالفضل میبدی . یکی از شاگردان خواجه عبداﷲ انصاری است . کتاب کشف الاسرار و عدةالابرار را با استفاده از تفسیر مختصر خواجه به سال 520 هَ . ق . تألیف کرده است که اشتباهاً آنرا به مولانا سعد (سعدالدین تفتازانی ) نسبت دا...
-
رط
لغتنامه دهخدا
رط. [ رَطط ] (اِخ ) یا زط. موضعی است میان فارس و اهواز. (منتهی الارب ). منزلی است بین رامهرمز و ارجان ، اصطخری گفته است که آن را از نواحی خوزستان نوشته اند. (از معجم البلدان ). شگفت آور است که یاقوت (ج 2 ص 791) زط را اشتباهاً «رط» نوشته در حالی که از...
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن زیل ، مکنی به ابوالحسن ، علی بن سهل طبری . کاتب مازیاربن قارن است . وی چون به دست خلیفه مسلمانی گرفت ، مقرب شد و فضل او پیدا گشت و متوکل او را در جمله ٔ ندماء درآورد. او راست : کتاب فردوس الحکمة و تحفة الملوک ، و کناش الحضرة،...
-
ارتاواسدس
لغتنامه دهخدا
ارتاواسدس . [ اَ دِ ] (اِخ ) یکی از پسران اردوان آخرین پادشاه اشکانی . ارتاواسدس نام خود را شاه پارت خواند و جمعی از پارتیان او را بسلطنت شناختند. بعد او سکه هائی زد که تاریخ بعض آنها از 227 م . است ، سکه ای از او بدست آمده که در ابتدا اشتباهاً آنرا ...
-
اسنلیوس
لغتنامه دهخدا
اسنلیوس . [ اِ ن ِ ل لیو ] (اِخ ) یکی از مشاهیر حکمای ریاضی است . مولد وی سال 1591 م . در شهر لیده از هلند و وفات بسال 1626. گویند قانون انکسار نوررا او کشف کرده و اشتباهاً به دکارت منسوب شده و نیز همین حکیم است که خطی از خطوط نصف النهار را اندازه گر...
-
تغول
لغتنامه دهخدا
تغول . [ ت َ غ َوْ وُ ] (ع مص ) از حال بگردیدن . (تاج المصادر بیهقی ). گوناگون شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تنکر. (اقرب الموارد). || هلاک کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گم...
-
شیبة
لغتنامه دهخدا
شیبة. [ ش َ ب َ ](اِخ ) ابن هاشم . وی همان عبدالمطلب جد پیغمبر اکرم (ص ) است بدین توضیح که در سال 500 م . هاشم در مدینه از یک خانواده ٔ عالی دختری را بنکاح خود درآورد و ازوی فرزندی موسوم به شیبة بوجود آمد. شیبة چند سالی در مدینه توقف کرد، سپس عمش الم...
-
قزوینی
لغتنامه دهخدا
قزوینی . [ ق َزْ ] (اِخ ) محسن بن محمدطاهر. از دانشمندان علوم عربی است . او راست : 1- رشح الحساب ، این کتاب شرح نظم الحساب استادش قوام الدین محمد قزوینی است . 2- زینةالمسالک فی شرح الفیة ابن مالک . 3- شرح العوامل الماءة، در این کتاب عوامل عبدالقاهر ج...
-
خامالاون
لغتنامه دهخدا
خامالاون . [ وُ ](معرب ، اِ) بیونانی دوائی است که آن را مازریون گویند و آن دو قسم است : سیاه و سفید. سیاه آن را خامالاون مالس گویند و بعربی قاتل النمر و خانق النمر خوانند، چه هرگاه پلنگ و یوز آن را بخورند البته بمیرند و سفید آن را خامالاون لوقس گویند...