کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشبونة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشبونة
لغتنامه دهخدا
اشبونة. [ اُ ن َ ] (اِخ ) (نهر...) تاجه . رجوع به تاجه شود.
-
اشبونة
لغتنامه دهخدا
اشبونة. [ اُ ن َ ] (اِخ ) شهری است به مغرب . (منتهی الارب ). لبشونه . لیسبن . لیزبون . (دمشقی ). شهری به اسپانیا. (نفح الطیب ). شهری به اندلس که آنرا لشبونة نیز گویند و آن متصل به شنترین و نزدیک بحر محیط است و در ساحل آن عنبر نیکو یافت میشده است . اب...
-
جستوجو در متن
-
لبشونه
لغتنامه دهخدا
لبشونه . [ ل َ ن َ ] (اِخ ) نام شهری به پرتقال . اشبونه . لیسبن . رجوع به هر دو کلمه شود.
-
لیسبن
لغتنامه دهخدا
لیسبن . [ ب ُ ] (اِخ ) پایتخت کشور پرتقال .دارای 489هزار تن سکنه . اشبونه . لشبونه . لیشبونه .
-
هارون
لغتنامه دهخدا
هارون . (اِخ ) ابن موسی . یکی از مشاهیر اطبای آندلس از اهالی اشبونه (لیسبون ) بوده و در خدمت ناصر و مستنصر طبابت میکرده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
ابراهیم بن هارون
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن هارون . [ اِ م ِ ن ِ ] (اِخ ) ابواسحاق اشبونی . محدث . مولد او اشبونه پایتخت پرتقال . در نقل حدیث موثق بوده و بزاهد اشبونی نیز معروف است . وفات او به سال 360 هَ .ق . بوده است .
-
لشبونه
لغتنامه دهخدا
لشبونه . [ ل ِ ن َ ] (اِخ ) لیسبن پایتخت کشور پرتقال . رجوع به لیسبن شود. یاقوت در معجم البلدان گوید: لشبونة... و یقال اُشبونه بالالف ، هی مدینة بالاندلس یتصل عملها باعمال شنترین و هی مدینة قدیمة قریبةمن البحر غربی قرطبة و فی جبالها البزاة الخلص و لع...
-
حاجز
لغتنامه دهخدا
حاجز. [ ج ِ ] (اِخ ) ظاهراً تنگه ٔ جبل الطارق : «قال الحجاری فی موضع من کتابه ان طول الاندلس من الحاجز الی اشبونة الف میل و نیَّف ». ثم قال بعد کلام و مسافة الحاجز الذی بین بحر الزقاق والبحر المحیط اربعون میلا». رجوع به نفح الطیب ج 1 ص 64س 18 و 19 شو...
-
ابن عبدالبر
لغتنامه دهخدا
ابن عبدالبر. [ اِ ن ُ ع َ دِل ْ ب َرر ] (اِخ ) ابوعمر یوسف بن عبداﷲ قرطبی (368-463 هَ .ق .). عالم و محدث مشهور. پس از تکمیل علوم برای صحبت دانشمندان عصر به سیاحت بعض بلاد رفته و سپس تولیت قضاء اشبونه (لیسبن ) و شنترین داشته . او را کتب چند است ، از ج...
-
پدر
لغتنامه دهخدا
پدر. [ پ ِ رُ ] (اِخ ) (دوم ) دالکانتارا. وی پسر پدرُ اول بود که پس از پدر به امپراطوری برزیل رسید. ولادت وی به ریودُژانیرو بسال 1825 م .و وفات بپاریس به سال 1891 م . بود. کارهای وی یکی ایجاد کشتی رانی در آمازُن و دیگر اقدام به جلب مهاجرین در برزیل و...
-
پدر
لغتنامه دهخدا
پدر. [ پ ِ رُ ] (اِخ ) نام پنج پادشاه کشور پرتقال . پدرُی اول دالکانتارا امپراطور برزیل پسر ژان ششم پادشاه پرتقال مولد او به کلوز نزدیک لیسبون بسال 1798م . و وفات در سنه ٔ 1834 در لیسبون . وی در 1807 م . هنگامی که خاندان سلطنتی پرتقال مجبور به ترک آن...
-
اسفی
لغتنامه دهخدا
اسفی . [ اَ س َ ] (اِخ ) شهری در ساحل بحر محیط در اقصای مغرب . (معجم البلدان ). قصبه و اسکله ای در مغرب اقصی در کنار بحر محیط اطلس در مملکت مراکش 160 هزارگزی مغرب شهر مراکش . شهرکی معمور است و با اینکه از آب جاری محروم و آب چاههای آن شور است معهذا دا...
-
استرامادور
لغتنامه دهخدا
استرامادور. [ اِ ] (اِخ ) استرامدورة. نام دو ولایت بزرگ که یکی متعلق بدولت اسپانیا و دیگری متعلق به پرتغال است . نخستین ولایتی است قدیم در قسم غربی اسپانیا محدود از سمت شمال به سلمنکة و شراویلا و از مشرق طلیطله و قرطبه و از جنوب اشبیله و ولبه و از مغ...
-
پرتقال
لغتنامه دهخدا
پرتقال . [ پ ُ ت ُ ] (اِخ ) (کشور...) نام قدیم آن لوزی تانی و یکی از کشورهای جنوبی اروپاست و در مغرب شبه جزیره ٔ ایبری واقع است و سرحدات آن از مشرق و شمال اسپانیا و از مغرب و جنوب اقیانوس اطلس است و 88740 هزارگزمربع مساحت و 6500000 تن سکنه دارد. پایت...