کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشباه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشباه
لغتنامه دهخدا
اشباه . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شَبَه . (منتهی الارب ). مانندها. || ج ِ شِبْه . (منتهی الارب ). امثال . (غیاث ). مانندان . نظایر. (غیاث ):نیست ای شاه ترا هیچ شبیه ازاشباه نیست ای میر ترا هیچ قرین از اقران . فرخی .بخاصه آنکه به اصل و هنر چو خواجه بودنگا...
-
اشباه
لغتنامه دهخدا
اشباه . [ اِ ] (ع مص ) مانند شدن به ... (ازمنتهی الارب ). با چیزی مانند شدن . ماننده شدن . (زوزنی ). با چیزی مانیدن . (تاج المصادر بیهقی ): اشبهه ؛ مانند او شد. (منتهی الارب ). || عاجز و ضعیف گشتن : اشبه امه ؛ عاجز و ضعیف گردید. (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
اشباح
لغتنامه دهخدا
اشباح . [ اَ ] (ع اِ)ج ِ شبح . کالبدها. (از منتهی الارب ) (دَهار). شخص ها یعنی بدنها و جسمها. (غیاث ). || سایه ها. || سیاهی ها که از دور دیده میشود. || سیاهی و هیأتی که از دور بنظر آید : نقد عشق از سرای ارواح است نه ز اشخاص و شکل و اشباح است . سنائی...
-
جستوجو در متن
-
مشابه
لغتنامه دهخدا
مشابه . [ م َ ب ِه ْ ] (ع اِ) ج ِ شَبَه به معنی مانند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ِ شِبه و شَبَه ، به معنی مثل بر غیر قیاس ، مانند حسن و محاسن . (از اقرب الموارد). به معنی اَشْباه است و گویند جمعی است که مفرد ندارد. یقال : فیه مشابه من فلان ؛ ای اش...
-
کمر
لغتنامه دهخدا
کمر. [ ک َ م َ ](ع اِ) ج ِ کَمَرَة. سر نره ، و منه المثل : الکمر اشباه الکمر؛ وقت تشبیه چیزی به چیزی گویند. (منتهی الارب ). ج ِ کمرة. (ناظم الاطباء). و رجوع به کَمَرَة شود.
-
گمان
لغتنامه دهخدا
گمان . [ گ ُ ] (اِ)نوعی جوهر. نوعی لؤلؤ. جمان : گفته شده در جمان اینکه فارسی معرب شده است . اگر چنین باشد او را از گمان باید دانست و ظن این است که او یا لؤلؤ است یا مشبه به لؤلؤ و بیشتر متمایل به این است که معمولاً از نقره است و کمتر شباهت به ل...
-
تشبیه گر
لغتنامه دهخدا
تشبیه گر. [ ت َ گ َ ] (ص مرکب ) مانندکننده ٔ چیزی به چیزی دیگر : تشبیه گران سخن آرای به صد قرن شبه تو نیابند ز اقران و ز اشباه .سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 345).
-
خویشی
لغتنامه دهخدا
خویشی . [ خوی / خی ] (اِخ ) خلیل رومی قلنیکی موسوم به شیخ محمد. او تعدادی از اشباه و نظائر ابن نجم را مرتب کرد و بسال هزار هجری از آن فراغت یافت . (یادداشت مؤلف ).
-
ویش دبیریه
لغتنامه دهخدا
ویش دبیریه . [ دَ ] (اِ مرکب ) نام یکی از خطهای ایران باستان است . ابن ندیم در الفهرست از ابن المقفع نقل کند و گوید این یکی از خطوط هفتگانه ٔ ایران قدیم است و آن 356 حرف داشته است و با او تا زمزمه ٔ آب و طنین آذان و اشارات عیون و ایماء و غمز و اشباه ...
-
ابوالفضائل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضائل . [ اَبُل ْ ف َ ءِ ] (اِخ ) محسن بن حسن کاظمی (سید...) فقیه شیعی . وفات او به سال 1230 هَ . ق . بکاظمین بود. و از کتب اوست : محصول فی علم الاصول . الوافی شرح الوافیه .سلالةالاجتهاد. منظومه ای در جمع بین اشباه و نظائر.
-
حجر مکی
لغتنامه دهخدا
حجر مکی . [ ح َ ج َ رِ م َک ْ کی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیرونی در ذیل فصل فی ذکر اشباه الزمرد گوید: و منها حجر مکی و هو حجر اخضر صلب منعقد اصم . (الجماهر ص 169).
-
رونق دادن
لغتنامه دهخدا
رونق دادن . [ رَ ن َدَ ] (مص مرکب ) حسن و جلوه و صفا دادن : بته ٔ شاسپرم تا نکنی لختی کم ندهد رونق و بالنده و بویا نشود. منوچهری .رسم تو رونق دهد رسم بزرگان را همی همچو یاقوتی که او رونق دهد اشباه را. امیر معزی (از آنندراج ).|| بازار دادن . مقابل کاس...
-
رملی
لغتنامه دهخدا
رملی . [ رَ ] (اِخ ) نجم الدین بن خبیرالدین بن احمدبن نورالدین علی ایوبی فاروقی حنفی . از فضلای عهد خود بود و کتاب نزهة النواظر علی الاشباه و النظائر در شرح کتاب اشباه و نظائر ابن نجیم مصری از اوست .(از ریحانة الادب ). و رجوع به معجم المطبوعات شود.