کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اشباع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اشباع
لغتنامه دهخدا
اشباع . [ اِ ] (ع مص ) سیر گردانیدن . (منتهی الارب ). سیر کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤیدالفضلا): اشبعته من الجوع . || سیراب گردانیدن . || رنگ سیر خورانیدن جامه را. (منتهی الارب ). || و فی الدعاء: لااشبع اﷲ بطنک ؛ ای ویل لک . (منتهی الارب ). || گش...
-
واژههای مشابه
-
اشباع پذیر
لغتنامه دهخدا
اشباع پذیر. [ اِ پ َ ] (نف مرکب ) که قبول اشباع کند.
-
حرف اشباع
لغتنامه دهخدا
حرف اشباع . [ ح َ ف ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) شمس قیس گوید: الفی است که شعراء متقدم از الف اطلاق اشعار عرب گرفته اند، که عرب در قافیه ٔ جمال و کمال مثلاً چون وزن اقتضاء حرفی دیگر کند اگر لام در محل نصب باشد الفی بدان الحاق کنند گویند جمالا و کم...
-
واژههای همآوا
-
اشباء
لغتنامه دهخدا
اشباء. [ اِ ] (ع مص ) دادن . بخشیدن . || دفع کردن . || در چاه یا در مکروه و بلا انداختن کسی را. || گرامی داشتن کسی را. (منتهی الارب ). گرامی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || بزرگ پنداشتن کسی را. (منتهی الارب ). || فرزند زیرک پیدا شدن کسی را. (از منتهی...
-
جستوجو در متن
-
سماهج
لغتنامه دهخدا
سماهج . [ س َ هَِ ](اِخ ) موضعی است میان عمان و بحرین و سماهیج اشباع آن است یا موضعی است دیگر نزدیک آن . (منتهی الارب ).
-
قورت
لغتنامه دهخدا
قورت . (ترکی ، اِ) با اشباع بمعنی کرم که آن را به عربی دودگویند. (سنگلاخ ). || گرگ . ذئب . (سنگلاخ ).
-
حرف اطلاق
لغتنامه دهخدا
حرف اطلاق . [ ح َ ف ِ اِ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به حرف اشباع شود.
-
زنجاب
لغتنامه دهخدا
زنجاب . [ ] (ص مرکب ) (اصطلاح بنایان ) اشباع شده ٔ به آب . آجری زنجاب : زنجاب شدن آجر؛ آب بسیار خوردن آجر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
بتمامت
لغتنامه دهخدا
بتمامت . [ ب ِ ت َ م َ ] (ق مرکب ) تماماً. همگی . بطور کامل . بتمامی . همه ٔ آن . تمام آن . (ناظم الاطباء) : تا هر باب که افتتاح کردند بتمامت اشباع برسانیدند. (کلیله و دمنه ).
-
قوروق
لغتنامه دهخدا
قوروق . (ترکی ، ص ) خشک . || (اِ) غوره که آن را به عربی حصرم خوانند. (سنگلاخ ). || منع و حراست و به این معنی بدون اشباع مستعمل است . (سنگلاخ ص 286). رجوع به قورُق و قرق شود.
-
مشبعه
لغتنامه دهخدا
مشبعه . [ م ُ ب َ ع َ ] (ع ص ) اشباع شده : با ضمه ٔ مشبعه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- کسره ٔ مشبعه ؛ یاء مجهول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
الکل استآریک
لغتنامه دهخدا
الکل استآریک .[ اَ ک ُ اِ ت ِ ] (ترکیب وصفی ) از الکلهای عالی اشباع شده است و در نباتات پیدا میشود. رجوع به شیمی مختصر آلی پریمن ص 211 شود.