کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جلال اسیر
لغتنامه دهخدا
جلال اسیر.[ ج َ اَ ] (اِخ ) از شاعران قرن یازدهم هجری است . وی به سال 1049 هَ . ق . = 1639 م . درگذشت . رجوع به تاریخ ادبیات ایران ادوارد برون ص 167، 172، 178 شود.
-
اسیر طبع
لغتنامه دهخدا
اسیر طبع. [ اَ رِ طَ ] (ترکیب اضافی ، ص مرکب ) اسیر طبع مخالف . گرفتار نفس اماره . (مؤید الفضلاء) (آنندراج ) (هفت قلزم ).
-
اسیر و ابیر
لغتنامه دهخدا
اسیر و ابیر. [ اَرُ اَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) بمعنی اسیر بکار رود.
-
واژههای همآوا
-
عسیر
لغتنامه دهخدا
عسیر. [ ع َ ] (اِخ ) چاهی است در مدینه ازآن ِ ابوامیه ٔ مخزومی ، و پیامبر (ص ) آن را الیسیرة نامیده است . (از معجم البلدان ).
-
عسیر
لغتنامه دهخدا
عسیر. [ ع َ ] (ع ص ) دشوار. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (دهار). صعب . (اقرب الموارد).دشخوار. سخت . عَسِر. مشکل . مقابل یسیر : وَرْمان همی بباید او را شناختن بی چون و بی چگونه طریقیست بس عسیر. ناصرخسرو.- حاجة عسیر ؛ نیاز دشوار. (منتهی الارب ). حاجت ...
-
عثیر
لغتنامه دهخدا
عثیر. [ ع َ ] (اِخ ) موضعی است به شام . (معجم البلدان ).
-
عثیر
لغتنامه دهخدا
عثیر. [ ع َ ] (ع مص ) شکوخیدن و به سر درافتادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
عثیر
لغتنامه دهخدا
عثیر. [ ع ِ ی َ ] (ع اِ) خاک . || گرد. || گل و لای که به اطراف پایها زیر و بالا کرده باشی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || نشان پنهان . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : واز عثیر عبیربیز ادهم جهانگرد... خاک آن وادی را...خاصیت سرمه ٔ اصفهانی بخشیده ....
-
عصیر
لغتنامه دهخدا
عصیر. [ع َ ] (ع ص ) شلپیده . (منتهی الارب ). معصور و فشرده شده . (از اقرب الموارد). || (اِ) آنچه که به فشاردن بیرون آید از آب و مایع و نحو آن . (منتهی الارب ). آنچه به فشاردن و عَصر بیرون آید. (از اقرب الموارد). شیره . (دستور اللغة) (نصاب ). شیره ٔ ا...
-
اثیر
لغتنامه دهخدا
اثیر. [ ] (اِخ ) ابن بیسانی . رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج 2 ص 427 س 10 شود.
-
اثیر
لغتنامه دهخدا
اثیر. [ اَ ] (اِخ ) ابومحمد محمدبن عبدالکریم . از اهل جزیره ٔ ابن عمر، جدّ ابوالسعادات مبارک بن محمدبن محمد ملقب به مجدالدین و معروف به ابن اثیر است . رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج 6 ص 238 شود.
-
اثیر
لغتنامه دهخدا
اثیر. [ اَ ] (اِخ ) اخسیکتی . از شعرای مائه ٔ ششم هَ .ق . عوفی در لباب الالباب ج 2 ص 224گوید:... شعر او آنچه هست مصنوع است و مطبوع و معانی او را ملک است و وقتی یکی از فضلا از داعی معنی این چند بیت که در قصیده ای معروف گفته است سؤال کرد:چو طرد و عکس ...
-
اثیر
لغتنامه دهخدا
اثیر. [ اَ ] (اِخ ) مجدالدین . مؤلف حبیب السیر در تحت عنوان ِ «گفتار در بیان وصول اختر طالع مجدالملک یزدی به اوج اقبال و رجعت کوکب دولت خواجه شمس الدین محمد بحدود وبال » (ج 2 صص 37 - 38) آرد: مجدالملک که ولد صفی الملک ابوالمکارم بود در سلک وزیرزادگا...
-
اثیر
لغتنامه دهخدا
اثیر. [ اَ ] (اِخ ) وزیر بهاءالدولةبن عضدالدوله .رجوع به عیون الأنباء ابن ابی اصیبعه ج 1 ص 327 شود.