کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسیدیکننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اسیدی
لغتنامه دهخدا
اسیدی . [ اَ ] (اِخ ) ابوخالد عبدالعزیزبن معویةبن عبدالعزیزبن امیةبن خلدبن عبدالرحمن بن سعیدبن عبدالرحمن بن عباب بن اسدبن ابی العیص الاسیدی . وی از محمدبن عبداﷲ الانصاری بصری و ابی عاصم اسحاق بن مخلد بصری و جز آنان روایت دارد و از اوابوعمروبن السماک ...
-
اسیدی
لغتنامه دهخدا
اسیدی . [ اَ ] (اِخ ) عبدالرحمن بن عتاب بن اسید الاسیدی . از مردم مکه و از امرای آن ناحیه . رسول (ص ) او را با صغر سن وی بر مکه ولایت داد، و اسیدی بگاه وفات رسول اکرم آنجا بود و گویند این عبدالرحمن در یوم جمل با طلحه و زبیر بود. (انساب سمعانی ).
-
اسیدی
لغتنامه دهخدا
اسیدی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به اَسید، و به آل اسیدبن ابی العیص از فرزندان عباب و خالد. (انساب سمعانی ).
-
اسیدی
لغتنامه دهخدا
اسیدی . [ اُ س َی ْ ی ِ ] (اِخ ) حنظلةبن الربیع الکاتب . صحابی است . (انساب سمعانی ). وی کاتب وحی پیغمبر بود. (تاریخ گزیده ج 1 ص 223).
-
اسیدی
لغتنامه دهخدا
اسیدی . [ اُ س َی ْ ی ِ ] (ص نسبی ) منسوب به اُسید، و آن بطنی است از تمیم بنام اسیدبن عمروبن تمیم . (انساب سمعانی ).
-
اسیدی
لغتنامه دهخدا
اسیدی . [ اُ س َی ْ ی ِ ](اِخ ) عمربن یزید. یکی از شجعان رؤسای مقدم در ایام بنی مروان . روزی یزیدبن عبدالملک او را یاد کرده گفت : هذا رجل العراق . وی بدست مالک المنذربن الجارود بسال 109 هَ . ق . مقتول شد. (اعلام زرکلی ج 2 ص 725).
-
کننده
لغتنامه دهخدا
کننده . [ ک َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) اسم فاعل از کندن . کاونده و کلنگ دار و آنکه جایی را بکند. (ناظم الاطباء). حفرکننده . حفار. (فرهنگ فارسی معین ) : کننده تبر زد همی از برش پدید آمد از دور جای درش . فردوسی .محمود بفرمود تا کننده و تیشه و بیل آوردند ...
-
کننده
لغتنامه دهخدا
کننده . [ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف ) اسم فاعل از کردن . فاعل و عامل و گماشته . کارگزار و نماینده . سازنده . (ناظم الاطباء). ترجمه ٔ عامل . (آنندراج ). عامل . سازنده . انجام دهنده . (فرهنگ فارسی معین ) : و این کننده ٔ این خانه را آشکار کند. (تاریخ سیس...
-
عمر اسیدی
لغتنامه دهخدا
عمر اسیدی . [ ع ُ م َ رِ اُ س َی ْ ی ِ ] (اِخ ) ابن یزیدبن عمیر. از بنی اسید، از بنی تمیم . وی از مردم شجاع روزگار بنی مروان بود که بسال 109 هَ .ق .مالک بن منذربن جارود رئیس شرطه ٔ بصره او را به فرمان خالدبن عبداﷲ قسری والی عراق بکشت . (از الاعلام زر...
-
کمین کننده
لغتنامه دهخدا
کمین کننده . [ ک َ ک ُ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) آنکه به قصد دشمن یا صید در جایی پنهان شود و ناگاه بدر آید و بر او زند. (فرهنگ فارسی معین ).
-
گله کننده
لغتنامه دهخدا
گله کننده . [ گ ِ ل َ / ل ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) شکایت کننده . شاکی . (دهار). رجوع به گله و گله کردن شود.
-
گمراه کننده
لغتنامه دهخدا
گمراه کننده . [ گ ُ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) فاتِن . (منتهی الارب ). مُضِل ّ. به بیراهی اندازنده . سرگردان کننده . و رجوع به گمراه شود.
-
کوتاهی کننده
لغتنامه دهخدا
کوتاهی کننده . [ ک ُ ن َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) مقصر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به کوتاهی کردن شود.
-
کوچ کننده
لغتنامه دهخدا
کوچ کننده . [ کو ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) رحلت کننده . مهاجرت کننده . رجوع به کوچ کردن و کوچ شود.
-
کوشش کننده
لغتنامه دهخدا
کوشش کننده . [ ش ِ ک ُ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) سعی کننده . جهدکننده . مجاهده کننده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).