کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسیدـ بازِ مزدوج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ ] (اِخ ) ابن جبلة السلیطی . وی در جنگ زرود الثانی که بین بنی یربوع و بنی تغلب درگرفت شرکت داشت . (عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 6 ص 49).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ ] (اِخ ) ابن جعفر. وی در جنگ النفرات که بین بنی عامر و بنی عبس درگرفت شرکت داشت . (عقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 6 ص 6).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (اِخ ) ابن ابی اسید الساعدی الانصاری . تابعی است . (تاج العروس ).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (اِخ ) ابن اخی رافعبن خدیج . تابعی است . ابن منده وی را متهم شمرده است . (تاج العروس ).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (اِخ ) ابن المشمس بن معاویة السعدی . تابعی است . (تاج العروس ).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (اِخ ) ابن جاریةبن اسید الثقفی صحابی . (تاج العروس ). حلیف بنی زهرة که رسول (ص ) او را صد شتر داد. (امتاع الاسماع ج 1 ص 424).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (اِخ ) ابن ساعدة الانصاری . صحابی است . (تاج العروس ).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (اِخ ) ابن صفوان . صحابی است . (تاج العروس ).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن بن زیدبن الخطاب العدوی . تابعی است . (تاج العروس ).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (اِخ ) الجعفی . صحابی است . (تاج العروس ). || تابعی است و روایت مراسیل میکرد. (تاج العروس به نقل از کتاب الثقات ابن حبان ). مؤلف تاج العروس گوید: شخص اخیر را عسکری در ضمن صحابه آورده چنانکه گذشت .
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ] (فرانسوی ، اِ) (از لاتینی ِاَسیدوس ، ترش ) (اصطلاح شیمی ) حاصل ترکیب جسم مفردی را با ئیدرژن اسید نامند. و این مرکب دارای طعمی گزنده و اغلب ترش است و رنگ کبود و تورنِسُل را سرخ گرداند. اینک به شرح بعض اسیدها می پردازیم :- اسید ازتیک یا اس...
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اَ ](اِخ ) ابن عمروبن محصن . صحابی است . (تاج العروس ).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اُ س َ ] (اِخ ) ابن ابیناس . وی در زمره ٔ شعرای جاهلیت بود و ابتدا با اسلام مخالفت و کفار را به جنگ مسلمین تحریک میکرد. ولی در روز فتح مکه ، اسلام آورد و در زمره ٔ صحابه درآمد. (قاموس الاعلام ترکی ).
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اُ س َ ] (اِخ ) ابن خدیج . صحابی است .
-
اسید
لغتنامه دهخدا
اسید. [ اُ س َ ] (اِخ ) ابن ظهیربن رافعبن عدی انصاری اوسی حارثی ، ابن عم رافعبن خدیج . صحابی است . (تاج العروس ).