کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسیابان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آسیابان
لغتنامه دهخدا
آسیابان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) آسبان . طَحّان : چو بشنید از آسیابان سخُن نه سر دید از آن کار پیدا نه بن . فردوسی .فروماند از آن آسیابان شگفت شب تیره اندیشه اندرگرفت . فردوسی .هر آنکس که او فرّ یزدان ندیداز این آسیابان بباید شنید. فردوسی .گشاد آسیابان ...
-
خسرو آسیابان
لغتنامه دهخدا
خسرو آسیابان . [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) نام آسیابانی است که یزدگرد سوم به وقت فرار از دست عربان به آسیای او پناه برد و او طمع در لباس یزدگرد کرد و شب هنگام سر آخرین شاه ساسانی را از تن جدا نمود . رجوع به ج 1 ص 560 یشتها شود.
-
واژههای همآوا
-
آسیابان
لغتنامه دهخدا
آسیابان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) آسبان . طَحّان : چو بشنید از آسیابان سخُن نه سر دید از آن کار پیدا نه بن . فردوسی .فروماند از آن آسیابان شگفت شب تیره اندیشه اندرگرفت . فردوسی .هر آنکس که او فرّ یزدان ندیداز این آسیابان بباید شنید. فردوسی .گشاد آسیابان ...
-
جستوجو در متن
-
شنمنم
لغتنامه دهخدا
شنمنم . [ ش َ ن َ ن َ ] (اِ) در مهذب الاسماء بمعنی آنچه آسیابان آرد بدان بروبد آمده است . رجوع به شنکنم شود.
-
آسبان
لغتنامه دهخدا
آسبان . (ص مرکب ، اِ مرکب ) آسیابان : هنوز این آس خون گردان از آن است که آن بی آب دیده آسبان است .نزاری قهستانی .
-
ابراک
لغتنامه دهخدا
ابراک . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ بُرکه ، به معنی مزد آسیابان . || مرغی آبی خرد برنگ سپید.
-
طحان
لغتنامه دهخدا
طحان . [طَح ْ حا ] (ع ص ) آسیابان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آسیاگر. || المنبسط من الارض . (اقرب الموارد). زمین خوار و هموار.
-
شنکنم
لغتنامه دهخدا
شنکنم . [ ش َ ن َ ن َ ] (اِ) آنچه آسیابان آرد بدان بروبد. (چنین است در دو نسخه ٔ خطی مهذب الاسماء کتابخانه ٔ مؤلف در صورتی که در نسخه ٔ سوم شنمنم و در حاشیه شنکنم آمده است ). رجوع به شنمنم شود.
-
آسیابانی
لغتنامه دهخدا
آسیابانی . (حامص مرکب ) حرفه ٔ آسیابان . طِحانت . آسبانی : آنکه رفتم بکسب فضل و هنرکاشکی رفتمی بدهقانی کاش کردی بدهر بخت سیاه روسفیدم به آسیابانی .؟
-
مرحی
لغتنامه دهخدا
مرحی . [ م ُ رَح ْ حی ] (ع ص ) آسیاساز. (مهذب الاسماء). صانعالرحی . (متن اللغة). آسیاگر. || عامل آسیا. (متن اللغة). عامل الرحی . (اقرب الموارد). آسیابان .
-
باسه لن
لغتنامه دهخدا
باسه لن . [ س ِ ل َ ] (اِخ ) آوازه خوان معروف نرماندی در قرن پانزدهم که در شهر ویر متولدشد. او سواد نداشت و ابتدا آسیابان بود و هنوز بقایای آسیای او تحت عنوان «آسیای باسلن » حفظ شده است .
-
طسق آسیا
لغتنامه دهخدا
طسق آسیا. [ طِ ق ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وجه معینی که آسیابان به سرکارشاه ایران رساند و این از جمله ٔ باجهای آنجاست . شفیع اثر در هجو نجفقلیخان صدر ایران گوید : نارسته تخم کشت هنوز از زمین وقف بر زارعان حواله کند طسق آسیا. (از آنندراج ).رجوع به ...
-
گرم گشتن
لغتنامه دهخدا
گرم گشتن . [ گ َ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) تاب و حرارت پیدا کردن و یافتن : و آن زیرزمین گرم گشت و براحت افتادند. (مجمل التواریخ والقصص ص 101). || مشغول شدن به . پرداختن به : چو بشنید ماهوی بی آب و شرم بر آن آسیابان سرش گشت گرم . فردوسی . || دل به کسی گرم ...