کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسکندرنامه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسکندرنامه
لغتنامه دهخدا
اسکندرنامه . [ اِ ک َ دَ م َ ] (اِخ ) کتابی شامل سرگذشت اسکندر. آقای پورداود در فرهنگ ایران باستان آورده اند: داستان اسکندر در تاریخ و ادبیات ما معروف است . این داستان که مایه ٔ شگفت هر ایرانی است از زبان سریانی بمارسیده است . اسکندرنامه ٔ سریانی که ...
-
جستوجو در متن
-
فراطوس
لغتنامه دهخدا
فراطوس . [ ف َ ] (اِخ ) جایی که ساکنان آن به بخردی و زیرکی موصوف اند. (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه ).
-
هفتادگام
لغتنامه دهخدا
هفتادگام . [ هََ ] (اِ مرکب ) اشاره از بسیار گام . (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه ).
-
هندوزن
لغتنامه دهخدا
هندوزن . [ هَِ زَ] (اِ مرکب ) زن ساحره . (غیاث از شرح اسکندرنامه ).
-
سری کردن
لغتنامه دهخدا
سری کردن . [ س ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سواری کردن . (آنندراج بنقل از اسکندرنامه ).
-
لاو
لغتنامه دهخدا
لاو. (اِ) لو.- به لاو دادن ؛ لو دادن . بمفت از چنگ دادن : دریغا خان و مان و فرزندان خویش به لاو دادیم . (اسکندرنامه نسخه ٔ خطی آقای نفیسی ). گفت ملک و پادشاهی اسکندر به آسانی گرفته بودم توبه لاو دادی و چون به لاو دادی او را به خانه ٔ خویش بردی و دخت...
-
نیازاده
لغتنامه دهخدا
نیازاده . [ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) پسرزاده . (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه )؟ رجوع به نواده شود.
-
زنگله شادروان
لغتنامه دهخدا
زنگله شادروان . [زَ ؟ ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی . (از شرح اسکندرنامه از آنندراج ) (غیاث ). رجوع به زنگه ٔ شاوران شود.
-
غراب سیه
لغتنامه دهخدا
غراب سیه . [ غ ُ ب ِ ی َه ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از شب . (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه ).
-
واماند
لغتنامه دهخدا
واماند. (اِمص مرکب ) بقا. قیام . || (مص مرکب مرخم ) باقیماندن . (غیاث اللغات از شرح اسکندرنامه ) (آنندراج ).
-
هفت آب خاکی
لغتنامه دهخدا
هفت آب خاکی . [ هََ ب ِ ] (اِ مرکب ) مراد هفت دریای دنیاست . (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه ). هفت آب . رجوع به هفت آب شود.
-
هلاک بر در نهادن
لغتنامه دهخدا
هلاک بر درنهادن . [ هََ ب َ دَ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از جدا کردن . (آنندراج از فرهنگ اسکندرنامه ).
-
روز تنگ
لغتنامه دهخدا
روز تنگ . [ زِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) روز مصیبت . (از فرهنگ اسکندرنامه از آنندراج ).
-
روز عذرآوری
لغتنامه دهخدا
روز عذرآوری . [ زِ ع ُ وَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز قیامت . (از فرهنگ اسکندرنامه از آنندراج ).