کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسپهبدخوره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسپهبدخوره
لغتنامه دهخدا
اسپهبدخوره . [ اِ پ َ ب َ خوَرْ / خُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب )اسفهبدخورّه . (جهانگیری ). اشراقیان فارس نفس ناطقه را گویند که آن قوّت متکلمه ٔ انسانی است . (برهان ).
-
جستوجو در متن
-
اصفهبدخوره
لغتنامه دهخدا
اصفهبدخوره . [ اِ ف َ ب َ / ب ُ خوَرْ / خُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) رجوع به اسپهبدخوره شود.
-
اسفهبدخوره
لغتنامه دهخدا
اسفهبدخوره . [ اِ ف َ ب َ خوَرْ / خُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) اشراقیان پارس نفس ناطقه را گویند. (جهانگیری ). باعتقاد اشراقیان فارس نفس ناطقه باشد که آن قوت متکلمه ٔ انسانی است . (برهان ). رجوع به اسپهبدخوره و خوره شود.
-
نور
لغتنامه دهخدا
نور. (ع اِ) روشنائی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 102) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). روشنی هرچه باشد، یا شعاع روشنی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ضیاء. سنا. ضوء. شید. فروغ . (یادداشت مؤلف ). کیفیتی که بوسیله ٔ حس بینائی درک میشود و به وساطت آن اشیا ...