کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسپغول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسپغول
لغتنامه دهخدا
اسپغول . [ اَ / اِ ] (اِ) نام تخمی است . معنی ترکیبی آن گوش اسپ است ، چه غول بمعنی گوش است و تخم مذکور با گوش اسپ مشابهت دارد و بعضی نوشته اند که برگش شبیه گوش اسب است . (غیاث اللغات ) (برهان ) (سروری ). تخمی که با شربت بخورند برای سردی . (مؤید الفض...
-
جستوجو در متن
-
اشپغول
لغتنامه دهخدا
اشپغول . [ اَ ] (اِ) اسپغول . (شعوری ). رجوع به اسپغول شود.
-
هروتوم
لغتنامه دهخدا
هروتوم . [ هََ ] (اِ) تخم اسپغول که بزرقطونا باشد. (برهان ). اسپغول . (رشیدی ). رجوع به هروتو شود.
-
بجدق
لغتنامه دهخدا
بجدق . [ ] (اِ) اسفرزه . بزر قطونا. برغوثی . اسپغول .
-
بن گو
لغتنامه دهخدا
بن گو. [ ب َ ] (اِ) اسپغول باشد که بعربی بذرقطونا گویند. (برهان ) (غیاث ) (ناظم الاطباء) (الفاظ الادویه ). و رجوع به اسپغول و اسبغول و اسفرزه شود.
-
اسپخول
لغتنامه دهخدا
اسپخول . [ اِ پ ِ ] (اِ) پیخال است که فضله و افکندگی مرغان باشد. (برهان ). ذرق . هَیص . مؤلف فرهنگ شعوری این بیت را برای این معنی شاهد آورده : بهیچگاه نیارم بخانه کرد مقام از آنکه خانه پر از اسپخول جانور است .و غلط است ، چه اسپخول که صورتی از اسپغول...
-
سپش
لغتنامه دهخدا
سپش . [ س ِ پ ُ ] (اِ) تخم اسپغول و اسپرزه . (ناظم الاطباء).
-
سپیوش
لغتنامه دهخدا
سپیوش . [ س ِ ] (اِ) اسفرزه ،و تخم اسپغول . (ناظم الاطباء). رجوع به سبیوش شود.
-
هروتو
لغتنامه دهخدا
هروتو. [ هََ ] (اِ) تخم اسپغول را گویند که بذر قطوناباشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به هروتوم شود.
-
اسپغل
لغتنامه دهخدا
اسپغل . [ اَ غ ُ ] (اِ) بفارسی بزرقطوناست . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به اسپغول شود.
-
اسپیوش
لغتنامه دهخدا
اسپیوش . [ اِ ] (اِ) اسبغول است که بزرقطونا باشد. (برهان ). نام تخمی است که آن را اسپغول هم گویند و به تازی بزرقطونا و بیونانی فسیلون نامند. (جهانگیری ). اسفیوش . اسفرزه .
-
زرقطونا
لغتنامه دهخدا
زرقطونا. [ زَ ق َ ] (ع اِ مرکب ) در اسپانیایی «بزرقطونا» را گویند. (از دزی ج 1 ص 589). اسپغول و اسپرزه . رجوع به بزرقطونا شود. || زردچوبه . (ناظم الاطباء).
-
قارنی یارق
لغتنامه دهخدا
قارنی یارق . [ رُ ق ] (ترکی ، اِ مرکب ) قارنی یاروق . اسم ترکی بزرقطونا است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) بذرقطونا. شکم پاره . اسفرزه . اسپغول .
-
ختل
لغتنامه دهخدا
ختل . [ خ َ ] (ع اِمص ) فریفتگی . گول زدگی . || (اِ) اسپغول . اسفرزده . نباتی است که برای دفع پاره ای از امراض نکوست . (از ناظم الاطباء).