کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسودن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آسودن
لغتنامه دهخدا
آسودن . [ دَ ] (مص ) آرمیدن . مستریح شدن . راحت . استراحت یافتن . استجمام . استرواح . اَون : نخفت و نیاسود تا بامداداز اندیشه بر دل نیامدْش یاد. فردوسی .بخواب و به آسایش آمد شتاب وزآن پس برآسود بر جای خواب .فردوسی .زیر کبود چرخ بی آسایش هرگز گمان مبر...
-
جان آسودن
لغتنامه دهخدا
جان آسودن . [ دَ ] (مص مرکب ) استراحت کردن . فارغ البال شدن . آرامش یافتن . استراحت کردن روح : بوس تو نیازموده ام لیکن دشنام دهی که جان بیاسایم .؟
-
خاطر آسودن
لغتنامه دهخدا
خاطر آسودن . [ طِ دَ ] (مص مرکب ) راضی کردن و تسکین دادن و ساکن نمودن . (ناظم الاطباء).
-
واژههای همآوا
-
آسودن
لغتنامه دهخدا
آسودن . [ دَ ] (مص ) آرمیدن . مستریح شدن . راحت . استراحت یافتن . استجمام . استرواح . اَون : نخفت و نیاسود تا بامداداز اندیشه بر دل نیامدْش یاد. فردوسی .بخواب و به آسایش آمد شتاب وزآن پس برآسود بر جای خواب .فردوسی .زیر کبود چرخ بی آسایش هرگز گمان مبر...
-
جستوجو در متن
-
برآسودن
لغتنامه دهخدا
برآسودن . [ ب َ دَ ] (مص مرکب ) آسودن . رجوع به آسودن شود.
-
درآسودن
لغتنامه دهخدا
درآسودن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) آسودن : چون درآسود یک دو روز به شهرداد از خواب و خورد خود را بهر. نظامی .رجوع به آسودن شود.
-
نیاسودن
لغتنامه دهخدا
نیاسودن . [ ن َ دَ ] (مص منفی ) مقابل آسودن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به آسودن شود : همیشه نیاساید از جست و جوی همه ساله هر جای رنگ است و بوی .فردوسی .
-
فردایین
لغتنامه دهخدا
فردایین . [ ف َ ] (ص نسبی ) از: فردا + ین (پساوند نسبت ). مربوط به فردا. مقابل امروزین : رنج امروزین آسودن فردایین بود و آسودن امروزین رنج فردایین . (فارسنامه ).
-
غنودگاه
لغتنامه دهخدا
غنودگاه . [ غ ُ ] (اِ مرکب ) خوابگاه . (آنندراج ). جای آرمیدن و آسودن . رجوع به غنودن شود.
-
بازآرمیدن
لغتنامه دهخدا
بازآرمیدن . [ رَ دَ ] (مص مرکب ) آرمیدن . آسودن . استراحت کردن . رجوع به آرمیدن شود.
-
ناسودن
لغتنامه دهخدا
ناسودن .[ دَ ] (مص منفی ) نیاسودن . ناآسودن . مقابل آسودن . || نسودن . مقابل سودن . رجوع به سودن شود.
-
ارمونتن
لغتنامه دهخدا
ارمونتن . [ اَ ن َ ت َ ] (هزوارش ، مص ) بلغت زند و پازند، خوابیدن . آرام گرفتن . (برهان ). آرمیدن . آسودن .
-
فروآسودن
لغتنامه دهخدا
فروآسودن . [ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) آسودن . برآسودن . استراحت کردن : در آن دیر کهن فرزانه شاپورفروآسود کز ره بود رنجور.نظامی . || خفتن . بخواب رفتن : زمین در سر کشیده چتر شاهی فروآسوده یکسر مرغ و ماهی . نظامی .رج__وع به آسودن شود.