کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسهال معوی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسهال معوی
لغتنامه دهخدا
اسهال معوی . [ اِ ل ِ م َ ع َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیچش .
-
واژههای مشابه
-
اسهال خونی
لغتنامه دهخدا
اسهال خونی . [ اِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ذوسنطاریا . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). دل پیچه . سحج . اسهال دموی . پیچاک .
-
اسهال دموی
لغتنامه دهخدا
اسهال دموی . [ اِ ل ِ دَ م َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اسهال خونی شود.
-
اسهال ردی
لغتنامه دهخدا
اسهال ردی . [ اِ ل ِ رَ دی ی ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) شبه وبا.
-
اسهال زلقی
لغتنامه دهخدا
اسهال زلقی . [ اِ ل ِ زَ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسهال ساده ، بی پیچش .
-
اسهال صفرائی
لغتنامه دهخدا
اسهال صفرائی . [ اِ ل ِ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسهال صفراوی . دفع شدن صفرای بسیار.
-
اسهال کبدی
لغتنامه دهخدا
اسهال کبدی . [ اِ ل ِ ک َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در این حال رنگ بیمار و رنگ بول او بگردد.
-
اسهال ماساریقی
لغتنامه دهخدا
اسهال ماساریقی . [ اِ ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) در این حال رنگ بیمار و بول او بگردد.
-
اسهال نزله ای
لغتنامه دهخدا
اسهال نزله ای . [ اِ ل ِ ن َ ل َ / ل ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اسهالی ناشی از نزله .
-
جستوجو در متن
-
معوی
لغتنامه دهخدا
معوی . [ م ِ ع َ وی ی / م ِ ع َ ] (ع ص نسبی ) منسوب به معاء. (ناظم الاطباء). منسوب به معاء یعنی روده ای . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زرداب معوی کمتر افتد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). اسهال معوی یعنی اسهال که سبب آن در روده ها بود... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی...
-
زلق
لغتنامه دهخدا
زلق . [ زَ ل َ ] (ع ص ، اِ) جای لغزان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جای لغزناک . (دهار). زمینی که پا بر آن لغزان شود. (ترجمان القرآن ). زمین هموار بی گیاه . (غیاث اللغات ). و قوله تعالی : فتصبح صعیداً زلقاً ؛ ای ارضاً ...
-
بالنگو
لغتنامه دهخدا
بالنگو. [ ل َ / ل ِ ] (اِ) یکی از ریاحین است که بادرنجبویه و بادرنبویه و ترنجان هم گویند و در عربی بقله ٔ اترجیه گویند. (از فرهنگ شعوری ). بادرنجبویه . (غیاث اللغات ). بارنگو. بادرنجبویه . بقله اترجیه . (ناظم الاطباء). فرنجمشک . (یادداشت مؤلف ). نبا...
-
طین مختوم
لغتنامه دهخدا
طین مختوم . [ ن ِ م َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) با زهر مقاومت و مقابله کند و مضرت اورا دفع کند و زخم دندان و نیش گزندگان را دفع کند وآماسها را که ماده ٔ او از گرمی باشد سود دارد در وقتی که ابتدای او باشد و بادهای غلیظ را که به پاها فرودآید و جمله ٔ ع...