کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسمي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گلناز
لغتنامه دهخدا
گلناز. [ گ ُ ] (اِ مرکب ) اسمی است که دختران را دهند.
-
ژاک
لغتنامه دهخدا
ژاک . (اِخ ) یا جیم سوم . پادشاه اسمی میورقه (1336 - 1375 م .).
-
جوجو
لغتنامه دهخدا
جوجو.[ ج ُ ج ُ / ج َ ج َ ] (اِ) اسمی است برای راندن شتر.
-
عقل
لغتنامه دهخدا
عقل . [ ع َ ق َ ] (ع مص ) «أعقل » بودن شتر. (از اقرب الموارد). رجوع به اعقل و عَقَل در معنی اسمی شود.
-
غضاض
لغتنامه دهخدا
غضاض . [ غ ُ ] (ع اِ) به تمام معانی غِضاض . در حالت اسمی است . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَضاض شود.
-
غضن
لغتنامه دهخدا
غضن . [ غ َ ض َ ] (ع اِ) به معانی غَضن در حالت اسمی . (از منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَضن شود.
-
غوط
لغتنامه دهخدا
غوط. (ع اِ) ج ِ غَوط (در معنی اسمی ) و غاط. رجوع به غَوط و غاط شود.
-
وک
لغتنامه دهخدا
وک . [ -وک ] (پسوند) که در تلفظ اوک شود، چون در آخر اسمی درآید افاده ٔ مبالغه کند، چون رموک ، نروک . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
ابوالحرث
لغتنامه دهخدا
ابوالحرث . [ اَ بُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) اسمی است و جمع آن حُرّث و حُرّاث آید، و جمع حارث حُرّث و حوارث است .
-
ترتان
لغتنامه دهخدا
ترتان . [ ] (اِ) اسمی است که در کتاب دوم پادشاهان (18:17)دلالت بر رئیس لشکر می نمود. (از قاموس کتاب مقدس ).
-
رشاقة
لغتنامه دهخدا
رشاقة. [ رِ ق َ ] (ع اِ) اسمی است از رشیق . (از اقرب الموارد). رجوع به رشیق شود.
-
رضم
لغتنامه دهخدا
رضم . [ رَض َ ] (ع اِ) رَضْم . به معنی رَضْم . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به رَضْم در معنی اسمی شود.
-
رعث
لغتنامه دهخدا
رعث . [ رَ ] (ع اِ) رَعَث . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رَعَث به معنی اسمی شود.
-
رذاذ
لغتنامه دهخدا
رذاذ. [ رَ ] (ع مص ) رَذّ. باریدن باران رذاذ. (از اقرب الموارد). رجوع به رَذاذ در معنی اسمی و رَذّ شود.
-
رجز
لغتنامه دهخدا
رجز. [ رَ ] (ع اِمص ، اِ) رِجْز. (ناظم الاطباء). رجوع به رِجْز در همه ٔ معانی اسمی و حاصل مصدری شود.