کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسمش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قسمی
لغتنامه دهخدا
قسمی . [ ق ِ ] (اِخ ) اسمش قاسم بیک خلف عباس بیک از امیرزادگان افشار است . رجوع به قاسم بیک شود.
-
فخری
لغتنامه دهخدا
فخری . [ ف َ ] (اِخ ) ایروانی ، اسمش میرزا عباس ، شهیر به حاج میرزا آقاسی .(مجمع الفصحاء ج 2). رجوع به حاج میرزا آقاسی شود.
-
فدائی
لغتنامه دهخدا
فدائی . [ ف َ ] (اِخ ) تهرانی اسمش محمودبیگ از ایل تکلو است . لباس فقر پوشید و به اصفهان مهاجرت کرد و در آنجا نزد افورلوخان ماند. نصرآبادی شعر او را آورده است . (الذریعه ج 9 ص 815).
-
فاخری رازی
لغتنامه دهخدا
فاخری رازی . [ خ ِ ی ِ ] (اِخ ) اسمش ابوالمفاخر بوده ، به روزگار دولت غیاث الدین محمدبن ملکشاه سلجوقی ظهور نموده و از فضلا و شعرا گوی مسابقت ربوده است . (مجمعالفصحا چ سنگی ج 1 ص 376).
-
رافع
لغتنامه دهخدا
رافع. [ ف ِ ] (اِخ ) اشجعی ، ابن اشیم اشجعی مکنی به ابوهند پدر نعیم بن ابی هند... و گویند اسمش نعمان بود. (از الاصابة ج 2 قسم اول ).رجوع به ابوهند اشجعی و ابوهند نعمان بن اشیم شود.
-
سامی
لغتنامه دهخدا
سامی . (اِخ ) اسمش سام میرزا خلف صدق شاه اسماعیل صفوی است . تذکره ای مسمی بتحفة السامی بر اشعار معاصرین خود نوشته . رجوع به سام میرزا و رجوع به صفویه و رجوع به آتشکده ٔ آذر شود.
-
فهمی
لغتنامه دهخدا
فهمی . [ ف َ ] (اِخ ) اسمش میر شمس الدین محمد. اصلش از قریه ٔ خبیص کرمان و در زمان سلطان محمد صفوی صدرممالک محروسه بود. (از آتشکده ٔ آذر چ سنگی ص 122).
-
متنیا
لغتنامه دهخدا
متنیا. [ م َت ْ ت َ نی یا ] (اِخ ) (بخشش خدا) اسم پسر یوشا که بخت النصر وی را پادشاه ساخته از آن پس اسمش را به صدقیا مبدل نمود. و رجوع به کتاب دوم پادشاهان 24: 17 شود. (از قاموس کتاب مقدس ).
-
محب سرهندی
لغتنامه دهخدا
محب سرهندی . [ م ُ ح ِب ْ ب ِ س َ هَِ ] (اِخ ) اسمش محب علی ، اصلش ازبرلاش ، مولدش تته ، موطنش سند معاصر اکبرشاه و جهانگیر شاه و از محققان آگاه است . (ریاض العارفین ص 132).
-
ام طالب
لغتنامه دهخدا
ام طالب . [ اُم ْ م ِ ل ِ ] (اِخ ) دختر ابوطالب بن عبد مناف هاشمی . خواهر علی (ع ) بود. بعضی گفته اند اسمش ریطة بوده . رجوع به الاصابة فی تمییز الصحابة ج 8 ص 252 شود.
-
فدائی
لغتنامه دهخدا
فدائی . [ ف َ ] (اِخ ) کرمانی . از معاصران آذر بیگدلی است . آذر نویسد: اسمش حاج محمد و از اهل دارالامان کرمان است . صحبتش اتفاق افتاد. طبع روانی دارد و در تاریخ گویی مسلط است . این مطلع از اوست :یکسان بود اگر رسدم سر بر آفتاب یا تابدم ز بی کلهی بر سر...
-
فدائی
لغتنامه دهخدا
فدائی . [ ف َ ] (اِخ ) یزدی ، اسمش سیدیحیی پسر میرزا محمدعلی وامق بن سیدمحمدباقر طباطبائی ، از جانب مادر یزدی بود. وفاتش به سال 1355 هَ . ق . اتفاق افتاد. تذکره ٔ میکده را که تألیف پدرش بود، بخط خود نوشته و پایان این استنساخ سال 1262 هَ . ق . است . ...
-
هجری
لغتنامه دهخدا
هجری . [ هَِ ] (اِخ ) تفرشی . اسمش میرزا ابوالقاسم ولد میرزا صادق تفرشی بوده . در اصفهان تحصیل کرده و به رشت رفته و در آنجا از خوان اکرام و انعام هدایت اﷲخان رشتی مائده خوار بوده تا رحلت نموده است . او راست :خوش آنکه چون از دست او من نالم او خنجر زند...
-
دیر خندف
لغتنامه دهخدا
دیر خندف . [ دَ رِ خ ِ دِ ] (اِخ ) این دیر در نواحی خوزستان است و خندف ام ولید الیاس بن مضربن نزاربن معدبن عدنان است و اسمش لیلی بنت حلوان بن عمران بن الحاف بن قضاعه است و خندف قسمی راه رفتن را گویند و بهمین سبب این دیر بدین نام مشهور شده است . (از م...
-
سائلی
لغتنامه دهخدا
سائلی . [ ءِ ](اِخ ) اسمش سعودالملک و از سادات حسینی قزوین بوده و در مسجد جامع آن شهر امامت میکرده است . از اوست :شد فاش راز عشق من و کار از آن گذشت کز بیم غیر بر سر آن کو توان گذشت .(آتشکده چ زوار ص 230).