کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسلحه گرم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اسلحه خانه
لغتنامه دهخدا
اسلحه خانه . [ اَ ل ِ ح َ / ح ِ ن َ / ن ِ ](اِ مرکب ) آنجا که سلاحها را حفظ کنند. جای سلاحها.
-
اسلحه دار
لغتنامه دهخدا
اسلحه دار. [ اَ ل ِ ح َ / ح ِ ] (نف مرکب ) آنکه سلاح دارد. مسلح . || منصبی در دوره ٔ قاجاریه . رجوع به اسلحه دارباشی شود.
-
اسلحه دارباشی
لغتنامه دهخدا
اسلحه دارباشی . [ اَ ل ِ ح َ / ح ِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) رئیس اسلحه داران در عهد قاجاریه .
-
اسلحه سازی
لغتنامه دهخدا
اسلحه سازی . [ اَ ل ِ ح َ / ح ِ ] (حامص مرکب ) ساختن سلاحها. تولید آلات حرب .
-
اسلحه فروش
لغتنامه دهخدا
اسلحه فروش . [ اَ ل ِ ح َ / ح ِ ف ُ ] (نف مرکب ) فروشنده ٔ سلاحها. که آلات جنگ فروشد.
-
خلع اسلحه
لغتنامه دهخدا
خلع اسلحه . [ خ َ ع ِ اَ ل َ ح َ / ح ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یراق چین . (یادداشت بخط مؤلف ). اسلحه کس را از چنگ او خارج کردن .
-
خلع اسلحه کردن
لغتنامه دهخدا
خلع اسلحه کردن . [ خ َ ع ِ اَ ل َ ح َ / ح ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) یراق چین کردن . (یادداشت بخط مؤلف ). اسلحه کسی را از دست کسی خارج کردن . || با قرار ومیثاقی طرفین متخاصمین سلاح خود را بکناری گذاردن .
-
جستوجو در متن
-
گرم
لغتنامه دهخدا
گرم . [ گ َ ] (ص ) پارسی باستان گرما [ در پادا: گَرما ]، اوستا گرما ، پهلوی گَرم ،هندی باستان غرما (گرمی )، ارمنی جرم ، جرمن (تب )، کردی و بلوچی گَرم ، افغانی غرما ، استی غرم ، کرم ،شغنی گَرم ، سریکلی زهورم ، گورم . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). مقابل سرد...
-
فشنگ
لغتنامه دهخدا
فشنگ . [ ف ِ ش َ ] (اِ) لوله ای کوتاه فلزی یا مقوایی که در آن باروت تعبیه شده و برای تیراندازی با اسلحه ٔ گرم (تفنگ ، انواع تپانچه ) به کار رود. (فرهنگ فارسی معین ). گلوله های تفنگ و جز آن که باروت و چاشنی در بن دارد و با زخم شیطانک مشتعل شده از دهان...
-
پیتستون
لغتنامه دهخدا
پیتستون . [ تُن ْ ] (اِخ ) نام قصبه ای است در امریکای شمالی درایالت لوزرنه از جمهوری پنسیلوانیا، واقع در 148هزارگزی شمال شرقی هارلسبورگ کنار نهر سوسکهانه ٔ شرقی ، این قصبه پلهای متعدد، کوچه های مستقیم و وسیع و معدن زغال سنگ و کارخانجات اسلحه ٔ گرم ، ...
-
اس پرثی یس
لغتنامه دهخدا
اس پرثی یس . [ اِ پ ِ ثی ی ِ ] (اِخ ) پسر آن ِریست یکی از معاریف و ثروتمندان اسپارت که با پُولیس پسر نیکُلااُس حاضر شد نزد خشیارشا رفته از جهت کشته شدن رسولان داریوش ترضیه بدهند. بنابراین اسپارتیان این دو تن را نزد ایرانیان فرستادند چنانکه کسان را بم...
-
اسکاندیناو
لغتنامه دهخدا
اسکاندیناو. [ اِ ] (اِخ ) نام یکی از اقوام هند و اروپائی که در اروپا سکنی داشته اند و در حکم شعبه ای از ژرمانها یعنی گُتها بوده اند، و آن شامل سوئدیها، نروژیها و دانمارکیهاست . اینان از ازمنه ٔ قدیمه در جهت شمالی اروپا یعنی سواحل بحر بالتیک اقامت داش...
-
باروت
لغتنامه دهخدا
باروت . (اِ)بارود. یَمسو. (برهان ). بارو. (در کلام قدما و اکابردیده نشده و مستحدث است ). (رشیدی ). شوره . دارو. (اسدی ). اَشوش . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). ملح البارود.(دزی ج 1). ملح صینی . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). حجر آسیوس . اسیوس . اسیوش . ح...
-
شل
لغتنامه دهخدا
شل . [ ش ِ ] (اِ) نیزه ٔ کوچک که گاه دو پره و سه پره سازند و یک دسته ٔ آنرا که عبارت از پنج یا ده عدد باشد بر دست گیرند و یک یک به جانب دشمن اندازند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). نیزه ٔ کوچک . (غیاث )....