کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسفهبدخوره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسفهبدخوره
لغتنامه دهخدا
اسفهبدخوره . [ اِ ف َ ب َ خوَرْ / خُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) اشراقیان پارس نفس ناطقه را گویند. (جهانگیری ). باعتقاد اشراقیان فارس نفس ناطقه باشد که آن قوت متکلمه ٔ انسانی است . (برهان ). رجوع به اسپهبدخوره و خوره شود.
-
واژههای همآوا
-
اصفهبدخوره
لغتنامه دهخدا
اصفهبدخوره . [ اِ ف َ ب َ / ب ُ خوَرْ / خُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) رجوع به اسپهبدخوره شود.
-
جستوجو در متن
-
اسپهبدخوره
لغتنامه دهخدا
اسپهبدخوره . [ اِ پ َ ب َ خوَرْ / خُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب )اسفهبدخورّه . (جهانگیری ). اشراقیان فارس نفس ناطقه را گویند که آن قوّت متکلمه ٔ انسانی است . (برهان ).
-
اسپهبد
لغتنامه دهخدا
اسپهبد. [ اِ پ َ ب َ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) سپاهبد. سپهبد. سردار. (برهان ).سپهسالار. (غیاث ). فرمانده لشکر. سردار لشکر. (جهانگیری ). خداوند لشکر. امیرالجیش . معرب آن اسفهبد (برهان ) و اصفهبد : دگرروز گشتاسب با موبدان ردان و بزرگان و اسپهبدان نشست و سگ...