کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسفنج البحر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسفنج البحر
لغتنامه دهخدا
اسفنج البحر. [ اِ ف َ جُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اسفنج . رغوةالحجامین . رجوع به اسفنج شود.
-
واژههای مشابه
-
سنگ اسفنج
لغتنامه دهخدا
سنگ اسفنج . [ س َ گ ِ اِ ف َ ] (اِ مرکب ) حجر اسفنج . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به حجر اسفنج ، سنگ اسفنج و سنگ اسپنک شود.
-
اسفنج الانثی
لغتنامه دهخدا
اسفنج الانثی . [ اِ ف َ جُل ْ اُ ثا ] (ع اِ مرکب ) اسفنج ماده . مقابل اسفنج الذکر. رجوع به اسفنج الذکر و تذکره ٔ ضریر ج 1 ص 46 و رجوع به اسفنج (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) شود.
-
اسفنج التیس
لغتنامه دهخدا
اسفنج التیس . [ اِ ف َ جُت ْ ت َ ] (ع اِ مرکب ) قسم سخت تر اسفنج . (ترجمه ٔ لکلرک ابن البیطار). رجوع به اسفنج الذکر شود.
-
اسفنج الذکر
لغتنامه دهخدا
اسفنج الذکر. [ اِ ف َ جُذْ ذَ ک َ ] (ع اِ مرکب ) اسفنج نر: و الذکر منه [ من الاسفنج ] صلب . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ج 1 ص 46). و رجوع به اسفنج (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) و ابن البیطار در کلمه ٔ اسفنج شود.
-
جستوجو در متن
-
سحاب البحر
لغتنامه دهخدا
سحاب البحر. [ س َ بُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اسفنج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (منتهی الارب ).
-
رغوة الحجامین
لغتنامه دهخدا
رغوة الحجامین . [ رُغ ْ وَ تُل ْ ح َج ْ جا ] (ع اِ مرکب ) سفنج . اسفنج . مرشفة. نشگرد گازران . اسفنج البحر. (یادداشت مؤلف ). اسفنج است . (اختیارات بدیعی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اسفنج شود.
-
غیمة
لغتنامه دهخدا
غیمة. [ غ َ م َ ] (ع اِ) یکی غیم بمعنی ابر. (از اقرب الموارد). رجوع به غَیم شود. || مه غلیظ. مه ستبر. (دزی ج 2 ص 235). || اسفنج . ابر. غیم البحر. (تذکره ٔ ضریر انطاکی جزء اول ص 252).
-
غیم
لغتنامه دهخدا
غیم . [ غ َ ] (ع مص ) تشنه گردیدن و تفسیدن درون کسی . تشنگی و گرمی درون . (منتهی الارب ) (آنندراج ). تشنه شدن شتر و گرم شدن اندرون او،صفت مذکر آن غَیمان و مؤنث آن غَیمی ̍ می آید. (از اقرب الموارد). || ابرناک گردیدن هوا. (منتهی الارب ). ابری شدن آسما...
-
زبدالبحر
لغتنامه دهخدا
زبدالبحر. [ زَ ب َ دُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) کف دریا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). جسمی است مستطیل ، بیضی ، سست دارای سوراخهایی ریز که بر سطح آب دریاها یافت میشود و در معالجه ٔ بیماریها به کار میرود. زبدالبحر را لسان البحر ...