کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسفنج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسفنج
لغتنامه دهخدا
اسفنج . [ اِ ف َ ] (اِخ ) قریه ای است از کوره ٔ ارغیان از نواحی نیشابور که آنرا سپنج گویند وعامربن شعیب الاسفنجی از آنجاست . (معجم البلدان ). || موضعی در ناحیه ٔ مهرانرود تبریز. (نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی چ لیسترانج مقاله ٔ ثالثه ص 79).
-
اسفنج
لغتنامه دهخدا
اسفنج .[ اِ ف َ / اِ ف ُ / اَ ف َ ] (معرب ، اِ) (از لاتینی سپُنْژیا ) چیزی است شبیه به نمد کرم خورده و آنرا ابر مرده و ابر کهن گویند، وبعربی رغوةالحجامین و هرشفه خوانند. گویند حیوانی است دریائی بدان جهت که چون دست بر وی نهند خود را جمع کند و چون بمیر...
-
واژههای مشابه
-
سنگ اسفنج
لغتنامه دهخدا
سنگ اسفنج . [ س َ گ ِ اِ ف َ ] (اِ مرکب ) حجر اسفنج . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به حجر اسفنج ، سنگ اسفنج و سنگ اسپنک شود.
-
اسفنج الانثی
لغتنامه دهخدا
اسفنج الانثی . [ اِ ف َ جُل ْ اُ ثا ] (ع اِ مرکب ) اسفنج ماده . مقابل اسفنج الذکر. رجوع به اسفنج الذکر و تذکره ٔ ضریر ج 1 ص 46 و رجوع به اسفنج (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) شود.
-
اسفنج البحر
لغتنامه دهخدا
اسفنج البحر. [ اِ ف َ جُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اسفنج . رغوةالحجامین . رجوع به اسفنج شود.
-
اسفنج التیس
لغتنامه دهخدا
اسفنج التیس . [ اِ ف َ جُت ْ ت َ ] (ع اِ مرکب ) قسم سخت تر اسفنج . (ترجمه ٔ لکلرک ابن البیطار). رجوع به اسفنج الذکر شود.
-
اسفنج الذکر
لغتنامه دهخدا
اسفنج الذکر. [ اِ ف َ جُذْ ذَ ک َ ] (ع اِ مرکب ) اسفنج نر: و الذکر منه [ من الاسفنج ] صلب . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ج 1 ص 46). و رجوع به اسفنج (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) و ابن البیطار در کلمه ٔ اسفنج شود.
-
جستوجو در متن
-
اسپنج
لغتنامه دهخدا
اسپنج . [ اِ پ َ ] (اِ) اسفنج . رجوع به اسفنج شود. || سپنج . رجوع به سپنج شود.
-
بلوت
لغتنامه دهخدا
بلوت . [ ] (اِ) به ترکی اسفنج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اسفنج شود.
-
رغوة الحجامین
لغتنامه دهخدا
رغوة الحجامین . [ رُغ ْ وَ تُل ْ ح َج ْ جا ] (ع اِ مرکب ) سفنج . اسفنج . مرشفة. نشگرد گازران . اسفنج البحر. (یادداشت مؤلف ). اسفنج است . (اختیارات بدیعی ) (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اسفنج شود.
-
صوف الحجامین
لغتنامه دهخدا
صوف الحجامین . [ فُل ْ ح َج ْ جا ] (ع اِ مرکب ) اسفنج . (از فهرست مخزن الادویه ). رجوع به اسفنج شود.
-
هرشفه
لغتنامه دهخدا
هرشفه . [ ] (اِ) اسفنج . (فهرست مخزن الادویه ). اسفنج . رغوةالحاجین . ابر مرده . سفنج . (یادداشت به خط مؤلف ).
-
رغوةالبحر
لغتنامه دهخدا
رغوةالبحر. [ رُغ ْ وَ تُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) اسفنج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اسفنج شود.