کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسفناج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسفناج
لغتنامه دهخدا
اسفناج . [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان زنجان رود بخش حومه ٔ شهرستان زنجان ، 30000 گزی شمال باختر زنجان ، 3000 گزی راه آهن زنجان به تبریز. دامنه . معتدل . سکنه 530 تن . آب آن از زنجانرود و قنات . محصول آن غلات ، میوه جات ، مختصر برنج . شغل اهالی زراعت . ر...
-
اسفناج
لغتنامه دهخدا
اسفناج . [ اِ ف َ / ف ِ ] (اِ) اسفاناخ . اسفناخ . اسپناج . اسپاناخ . اسپنانج . سپاناخ . رجوع به اسپناج شود : بابای تو چارده پسر داشت نی میزد و اسفناج میکاشت .؟
-
واژههای مشابه
-
اسفناج رومی
لغتنامه دهخدا
اسفناج رومی . [ اِ ف َ / ف ِ ج ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) دوائی باشد که آنرا بعربی قطف و سرمق و بقلة الذهبیة خوانند. استسقا را نافع است . اگر جامه ٔ ابریشمی را به طبیخ آن بجوشانند پاک و پاکیزه گردد. (برهان قاطع).
-
جستوجو در متن
-
اسباناخ
لغتنامه دهخدا
اسباناخ . [ اِ ] (اِ) اسفناج .
-
اسپنانج
لغتنامه دهخدا
اسپنانج . [ اِ پ َ نا ن َ ] (اِ) اسفناج است که سبزی آش باشد. (برهان ). رجوع به اسپناج و اسفناج شود.
-
شوهین
لغتنامه دهخدا
شوهین . (اِ) اسفناج . (ناظم الاطباء).
-
شومین
لغتنامه دهخدا
شومین . (اِ) اسفناج . (ناظم الاطباء).
-
جاکوشن
لغتنامه دهخدا
جاکوشن . [ ] (اِ) به هندی اسفناج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
اسبناج
لغتنامه دهخدا
اسبناج . [ اِ ب ِ ] (اِ) اسفناج . اسفاناج . اسفناخ .
-
اسبناخ
لغتنامه دهخدا
اسبناخ . [ اِ ب ِ ] (اِ) اسفناج . (دُزی ).
-
اسپناخ
لغتنامه دهخدا
اسپناخ . [ اِ پ َ ] (اِ) رجوع به اسپناج و اسفناج شود.
-
بالک
لغتنامه دهخدا
بالک . (اِ) به هندی اسفناج را گویند. (فهرست مخزن الادویه ).
-
گرغست
لغتنامه دهخدا
گرغست . [ گ َ غ َ ] (اِ) رستنی باشد خودروی شبیه به اسفناج که در غله زارها و کنارهای جوی آب روید و درعوض اسفناج در آش و شله کنند. (برهان ) (آنندراج ).