کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسعردی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اسعردی
لغتنامه دهخدا
اسعردی . [ اِ ع ِ ] (اِخ ) جمال الدین نقاش . رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 7 شود.
-
اسعردی
لغتنامه دهخدا
اسعردی . [ اِ ع ِ ] (اِخ ) عبیدبن محمدبن عباس مکنی به ابی القاسم (622 - 692 هَ .ق .). حافظ حدیث و بارع در تخریج و اسماءالرجال . او را شروح بسیار است . مولد وی اسعرد و وفات او در قاهره است .(الاعلام زرکلی ج 2 ص 621 از تذکرةالحفاظ ج 4 ص 257).
-
اسعردی
لغتنامه دهخدا
اسعردی . [ اِ ع ِ ] (اِخ ) محمدبن محمدبن عبدالعزیز ملقب به نورالدین (619 - 656 هَ .ق .). شاعری است که در وی مجانت و ظرافت است . وی به ملک الناصر پیوست واو را به قصائدی موسوم به «ناصریات » مدح گفت و او را دیوان شعر است و نیز مجموعه ای دارد بنام «سلافة...
-
اسعردی
لغتنامه دهخدا
اسعردی . [ اِ ع ِ ] (اِخ ) مسندة زینب بنت سلیمان محدّث بن هبةاﷲ خطیب بیت لهیاء. (منتهی الارب ).
-
اسعردی
لغتنامه دهخدا
اسعردی . [ اِ ع ِ ] (ص نسبی ) منسوب به اسعرد.