کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسطرلاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سرلاب
لغتنامه دهخدا
سرلاب . [ س ُ ] (اِ) مخفف اسطرلاب است . (آنندراج ) (برهان ). رجوع به اسطرلاب شود.
-
رصدیه
لغتنامه دهخدا
رصدیه . [ رَ ص َ دی ی َ / ی ] (از ع ، ص نسبی ) رصدیة.- آلت رصدیه ؛ هر آلتی که در کار رصد بستن به کار است ، و آنرا اقسام بسیار است ازجمله : لبنة. حلقه ٔ اعتدالیه . ذات الاوتار. ذات الحلق . ذات السمت . الارتفاع . ذات الشبتین . ذات الجیب . الشبهة بالنا...
-
صرلاب
لغتنامه دهخدا
صرلاب . [ ص ُ ] (اِ) مخفف اسطرلاب است : همی بازجستند راز سپهربه صرلاب تا بر که گردد به مهر. فردوسی .رجوع به اسطرلاب شود.
-
مسمت
لغتنامه دهخدا
مسمت . [ م ُ س َم ْ م َ ] (ع اِ) نوعی اسطرلاب که دوائر سموت بر او کشیده باشند. رجوع به اسطرلاب شود.
-
اصطرلاب تمام
لغتنامه دهخدا
اصطرلاب تمام . [ اُ طُ ب ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به اصطرلاب تام و اسطرلاب تام و اسطرلاب تمام شود.
-
مبطخ
لغتنامه دهخدا
مبطخ . [ م ُ ب َطْ طَ ] (ع ص ) خربزه ای شکل . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).- اسطرلاب مبطخ ؛ نام قسمی اسطرلاب . اسطرلاب خربزه ای شکل . و مبطح با حاء حطی (حاء مهمله ) غلط است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وزین دوگونه [اسطرلاب شمالی ، اسطرلاب جنوبی...
-
اسطرلابی
لغتنامه دهخدا
اسطرلابی . [ اُ طُ ] (ص نسبی ) منسوب به اسطرلاب .
-
اصطرلاب گر
لغتنامه دهخدا
اصطرلاب گر. [ اُ طُ گ َ ] (ص مرکب ) رجوع به اسطرلاب گر شود.
-
اسپک
لغتنامه دهخدا
اسپک . [ اَ پ َ ] (اِ) خیمه ٔ کلان . (غیاث اللغات ). || از اندامهای اسطرلاب . (التفهیم بیرونی ). فَرَس . از اعضاء اسطرلاب . || پره و دندانه ٔ کلید: المغبن ؛ جای اسپک کلید. المغرز؛ جای اسپک کلید. (مهذب الاسماء). و رجوع به اسبک شود.
-
اصطرلاب تام
لغتنامه دهخدا
اصطرلاب تام . [ اُ طُ ب ِ تام م ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اصطرلاب تمام . برای هر درجه ای معمول است . (از مفاتیح خوارزمی ): و اصطرلابهای تام و نصفی و الشعاع دیگر که موجود بود برگرفتم . (جهانگشای جوینی ). و رجوع به اسطرلاب تام و اسطرلاب تمام شود.
-
سترلاب
لغتنامه دهخدا
سترلاب . [ س ُ ت ُ ] (معرب ، اِ) استرلاب . اصطرلاب . صلاب . اسطرلاب . رجوع بدین کلمات شود.
-
صدفی
لغتنامه دهخدا
صدفی . [ ص َ دَ ] (ص نسبی ، اِ) نسبت است به صدف . رجوع به صدف شود. || برنگ صدف . به گونه ٔ صدف . || نام قسمی اسطرلاب .
-
ابوالحسن شیرازی
لغتنامه دهخدا
ابوالحسن شیرازی . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ن ِ ] (اِخ ) او راست رساله ای در اسطرلاب . (کشف الظنون ).
-
مؤید
لغتنامه دهخدا
مؤید. [م ُ ءَی ْ ی َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحیم بن احمدبن محمد بغدادی . او راست رساله ای در اسطرلاب . (از کشف الظنون ).
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عبدالجلیل سنجری . او راست : احکام تحاویل سنی العالم و رساله ای در اسطرلاب .