کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسد اصغر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آسد
لغتنامه دهخدا
آسد. [ س ُ ] (ع اِ) ج ِ اَسَد.
-
مال اسد
لغتنامه دهخدا
مال اسد. [ اَ س َ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد است که در جنوب بخش واقع و محدود است از مشرق به بخش زاغه و دهستان ورکوه و از مغرب به بخش حومه ٔ خرم آباد و از شمال به دهستان بابالی و از جنوب به بخش زاغه . کوهستانی است و قسمت عم...
-
اسد کاشی
لغتنامه دهخدا
اسد کاشی . [ اَ س َ دِ ] (اِخ ) مؤلف ریاض العارفین آرد: اسمش قاضی اسداﷲ وفاضلی است صاحب جایگاه . بشیخ مؤمن اخلاص و ارادت داشت . کرامت بسیار از وی ظهور می کرد. آخرالامر در کاشان برحمت ایزدی پیوست . مرقدش زیارتگاه است . از اوست :منصور وقت خود منم بهر...
-
بنی اسد
لغتنامه دهخدا
بنی اسد. [ ب َاَ س َ ] (اِخ ) از قبایل عربستان شمالی ، منسوب به کنانه . قومی صحراگرد بودند و مراتع آنان در نواحی جنوبی و جنوب شرقی ممتد بود. از وقایع عمده در تاریخ پیش از اسلام این قبیله ، شورش آنها بر ضد جحر آخرین امیربزرگ کنده و پدر امروءالقیس است ...
-
علی اسد فیروزآبادی
لغتنامه دهخدا
علی اسد فیروزآبادی . [ ع َ ی ِ اَ س َ دِ ] (اِخ ) وی از اهالی هرات بود و وقتی شاهرخ میرزا به خراسان لشکر کشید، عده ای از مغولان به قلعه ٔ اختیارالدین پناه بردند و این علی اسد فیروزآبادی با جمعی از اشرار چند پشته ٔ هیزم به در حصار اختیارالدین برد و آت...
-
قاضی اسد کاشی
لغتنامه دهخدا
قاضی اسد کاشی . [ اَ س َ دِ ] (اِخ ) گویند مولدش در قریه ٔ دیدر قهستان ساوه است ، و چون در کاشان سالها میبوده مشهور به کاشی است . غرض در لباس اهل سلوک و مدتی صاحب سلسله بوده و نظر به حسن صفات و خرق عادات ، جمعی گردن به طوق ارادت او درآورده اند و هم د...
-
بادیة بنی اسد
لغتنامه دهخدا
بادیة بنی اسد. [ ی َ ت ُ ب َ اَ س َ ] (اِخ ) نام یکی از بادیه های عرب است . (الوزراء و الکتاب چ مصر 1357 هَ . ق . ص 65).
-
جستوجو در متن
-
کعب
لغتنامه دهخدا
کعب . [ ک َ ] (اِخ ) ابن اسد از کلانتران و احبار بنی قریظه بود و او تبع اصغر را از محاصره ٔ قلاع یثرب و تخریب کعبه منع کرد و اتفاقاً سخن او سودمند افتاد. (از حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 93).
-
زبور
لغتنامه دهخدا
زبور. [ زُ ] (ع اِ) کتابها. ج ِ زِبْر، بمعنی کتاب . (از اقرب الموارد). نبشته ها. ج ِ زبر، نبشته . (منتهی الارب ). جمع زبر است بمعنی مزبور و بدین معنی است قراءة حمزه آیت : «و آتینا داود زبوراً» (قرآن 163/4) را به ضم «ز». (اقرب الموارد). جمع زبر. (دهار...
-
دب اکبر
لغتنامه دهخدا
دب اکبر. [ دُب ْ ب ِ اَ ب َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) خرس بزرگ . || (اِخ ) خرس بزرگ ازصور شمالیست . (التفهیم ). صورت چهارم از صور شمالیه ٔفلکی قدماء و آنرا بنات نعش کبری نیز گویند. (مفاتیح العلوم ). بنات النعش کبری . صورتی از صورتهای فلکی و به خرس بزر...
-
ثوابت
لغتنامه دهخدا
ثوابت . [ ث َ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثابتة . تمام ستارگان جز هفت ستاره ٔ سیاره . ستارگان آرمیده . ستارگان یابانی . ستارگان بیابانی . نجوم ثابته ، خلاف سیارات و از آن رو آنان را ثوابت گویند که حرکت آنان در نظر ما یا نامشهود و یا نسبت بسیارات نهایت بطی ٔ...
-
صور فلکی
لغتنامه دهخدا
صور فلکی . [ ص ُ وَ رِ ف َ ل َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مجموعه هائی از ستارگان که برای شناختن و تمیز آنها ستاره شناسان بهر یک نام حیوانی یا چیز دیگر داده اند که بیش و کم آن مجموعه بدان حیوان یا شی ٔ شبیه تواند بود. و نزد قدما صور مزبور چهل و هشت بود...
-
اشتقاق
لغتنامه دهخدا
اشتقاق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) گرفتن کلمه ای از کلمه ای . (غیاث ) (منتخب اللغات ) (منتهی الارب ). ستدن کلامی از کلامی . (تفلیسی ). سخنی از سخنی شکافتن . (زوزنی ). برآوردن سخنی از سخنی . شکافتن سخنی از سخنی . (تاج المصادر). ستدن کلام از کلام . کلمه ای را...
-
مریخ
لغتنامه دهخدا
مریخ . [ م ِرْ ری ] (اِخ ) نام ستاره ٔ فلک پنجم از ستاره های خُنَّس و آن را بهرام نیز گویند، منحوس و دال بر جنگ و خصومت و خونریزی و ظلم است . (منتهی الارب ). کوکبی است از جمله ٔ سبعه ٔ سیاره و در آسمان پنجم می باشد. (برهان ). ستاره ای است از خنس ، گو...