کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استیحاش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استیحاش
لغتنامه دهخدا
استیحاش . [ اِ ] (ع مص ) اندوهگین شدن . (منتهی الارب ). دژم و ناخوش شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). غمگین شدن . ناخوشدلی . دلتنگی . (زمخشری ). || آزردگی . (زمخشری ). || وحشت یافتن . (منتهی الارب ). وحشت . رمیدن : از آنجا که شمول لطایف عواطف پادش...
-
جستوجو در متن
-
مستوحشة
لغتنامه دهخدا
مستوحشة. [ م ُ ت َ ح ِ ش َ ] (ع ص ) تأنیث مستوحش . أرض مستوحشة؛ زمین وحشت آگین . (منتهی الارب ). رجوع به مستوحش و استیحاش شود.
-
تغلبی
لغتنامه دهخدا
تغلبی . [ ت َ ل َ / ل ِ ی ی ] (ص نسبی ) نسبت به قبیله ٔ تغلب . (منتهی الارب ). منسوب به قبیله ٔتغلب . (ناظم الاطباء). تَغلَبی جهت استیحاش از دو کسره با یای نسبت و گاهی بکسر هم آید. (منتهی الارب ). منسوب است به تغلب که قبیله ٔ معروفی است . (سمعانی ).
-
استنفار
لغتنامه دهخدا
استنفار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برمیدن . (زوزنی ). رمیدن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ): کأنهم حمر مستنفرة فرّت من قسورة. (قرآن 50/74 و 51)؛ ای نافرة. (منتهی الارب ) : از آنجا که شمول لطایف عواطف پادشاهانه و روایع صنایعشهنشاهانه ٔ پادشاه بود استی...
-
مستوحش
لغتنامه دهخدا
مستوحش . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) وحشت جوینده . (غیاث ) (آنندراج ). وحشت یابنده . خلاف مستأنس . (از اقرب الموارد). اندوهگین . (آنندراج ).آزرده . (زمخشری ) : گفت دانم که مستوحش آورده ای پیغام ایشان بشنو و بیا با من بگوی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 677). گف...
-
لوحش ا
لغتنامه دهخدا
لوحش ا. [ ل َ ح َ شَل ْ لاه / ل َه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ، صوت مرکب ) در اصل لا اَوْحَشَه ُ اﷲ بود و معنی آن ، وحشت نداد او را اﷲتعالی . فارسیان در وقت تعظیم و استعجاب به معنی خواهش و تحسین استعمال کنند، چنانکه گویند: به روی فلان صد لوحش اﷲ؛ صد...
-
اندوهگین شدن
لغتنامه دهخدا
اندوهگین شدن . [ اَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غمگین شدن . غمناک گشتن . (فرهنگ فارسی معین ). حزن . (دهار) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ). ابتئاس .اسی . (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) . وجد. (تاج المصادر بیهقی ). عبرة. اکتیان . اغتمام . انغمام . اغتصاص...
-
دژم شدن
لغتنامه دهخدا
دژم شدن . [ دُ ژَ / دِ ژَ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) اندوهناک و افسرده و گرفته و اندوهگین شدن : چو گودرز آن سوک شهزاده دیددژم شد چو آن سرو آزاده دید. فردوسی .سپهبد ز گفتار او شد دژم همی زار بگریست با او بهم . فردوسی .شها دل مدارید چندین بغم که از غم شود جان...
-
ژیگس
لغتنامه دهخدا
ژیگس . [ گ ِ ] (اِخ ) نام نیزه دار سادیارتس آخرین پادشاه لیدی از سلسله ٔ هرقلی ها. وی عاشق زن پادشاه شد و او را بکشت و بجایش نشست و دولت لیدی را نیروبخشید، مخصوصاً سواره نظامی تشکیل کرد که در تمام مشرق زمین معروف بود. پس از آن چون دید که قوی است بعض ...
-
اسپینزا
لغتنامه دهخدا
اسپینزا. [ اِ ن ُ ] (اِخ ) اسپینوزا. باروخ . فیلسوف هلاندی ، مولد آمستردام 1632 م . وی از خانواده ای یهودی و متمول بود و علوم عالیه و زبانهای قدیم و مخصوصاً عبری را بیاموخت و در ملل و نحل ، سیاست و نقدآئین یهود تبحر یافت . وی فریفته ٔ فلسفه ٔ دکارت ش...
-
ابوالقاسم
لغتنامه دهخدا
ابوالقاسم . [ اَ بُل ْ س ِ ] (اِخ ) محمد المعتمد علی اﷲبن ابی عمرو عبّاد المعتضد باﷲبن الظافر المؤید باﷲ ابی القاسم محمد قاضی اشبیلیه ابن ابی الولید اسماعیل بن قریش بن عبادبن عمروبن اسلم بن عمروبن عطاف بن نعیم اللخمی . از وُلد نعمان بن منذر لخمی . آ...
-
جدل
لغتنامه دهخدا
جدل . [ ج َ دَ ] (ع اِمص ) خصومت ، اسم است جدال را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سختی دشمنی . (از شرح قاموس ). سختی و لداد در خصومت . (از قطر المحیط). پیکار. (مهذب الاسماء). مخاصمت . ستیز. || قدرت بر خصومت . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). توانائ...