کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استکبار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استکبار
لغتنامه دهخدا
استکبار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بزرگ دیدن کسی یا چیزی را: استکبره . (منتهی الارب ).و اءَستکبرُ الاخبارَ قبل لِقائه فلمَّا التقینا صَغَّرَ الخبرَ الخُبر. متنبی . || کلان پنداشتن کسی را. || بزرگی نمودن از خود. بزرگ منشی کردن . (منتهی الارب ). خود را بزرگ م...
-
جستوجو در متن
-
مستکبر
لغتنامه دهخدا
مستکبر. [ م ُ ت َ ب ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استکبار. بزرگ و عظیم یابنده چیزی را. (ازاقرب الموارد). ج ، مستکبرون و مستکبرین . رجوع به استکبار شود. || دارای کبریاء. (از اقرب الموارد). گردنکش و متکبر و مغرور. (غیاث ) : ز مستکبران دلاور مترس از آن کو نتر...
-
تکابر
لغتنامه دهخدا
تکابر. [ ت َ ب ُ ] (ع مص ) تکبر و بزرگ منشی کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکبر. (اقرب الموارد). رجوع به تکبر و استکبار شود.
-
سرسختی
لغتنامه دهخدا
سرسختی . [ س َ س َ ] (حامص مرکب ) سرکشی و استکبار. (آنندراج ). مقاومت شدید. لجاج . پرطاقتی : ز شمشیرش عدو را گر خبر بودنمی کرد اینقدرسرسختی از خود. شفیع اثر (از آنندراج ).|| بی احتیاطی . بی پروایی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
مستنکف
لغتنامه دهخدا
مستنکف . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) استکبارکننده و متکبر. (از اقرب الموارد). || امتناع کننده از روی ابا و استکبار. (از اقرب الموارد). ممتنع. آبی . نه گوینده . و رجوع به استنکاف شود.
-
مستکبری
لغتنامه دهخدا
مستکبری . [ م ُ ت َ ب ِ ] (حامص ) مستکبر بودن . استکبار داشتن . متکبر بودن : سپیدار مانده ست بی هیچ چیزی ازیرا که بگزید مستکبری را. ناصرخسرو.برو شکر کن چون به نعمت دری که محرومی آید ز مستکبری .سعدی (بوستان ).
-
تعتی
لغتنامه دهخدا
تعتی . [ ت َ ع َت ْ تی ] (ع مص )نافرمانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بزرگ کردن و درگذشتن از حد. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). استکبار و درگذشتن از حد. (از اقرب الموارد).
-
گردنکشی کردن
لغتنامه دهخدا
گردنکشی کردن .[ گ َ دَ ک َ / ک ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استکبار کردن . مخالفت کردن . تکبر. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). تطاول . (دهار) (منتهی الارب ). اباء. (دهار) (زوزنی ) (مجمل اللغه ). تبدخ . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ).
-
یونسیه
لغتنامه دهخدا
یونسیه . [ ن ُ سی ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از مسلمین یاران یونس که دین را معرفت خدای و عشق بر خدای دانند. (یادداشت مؤلف ). یاران یونس شمری هستند که گویند ایمان عبارت است از شناسایی حق و فروتنی مر او را و دوستی او از صمیم قلب . پس کسی که این صفات در او ج...
-
انا
لغتنامه دهخدا
انا. [ اِن ْ نا ] (ع حرف +ضمیر) مرکب از اًن َّ (حرف مشبهة بالفعل ) + نا (ضمیرمتکلم معالغیر) و همچنین أنّا؛ بدرستی و راستی که ما. (از ناظم الاطباء). گاهی در فارسی در مورد استکبار و منیت بکار رود. (از یادداشت مؤلف ) : آن دغلکاری ّ و دزدیهای اووآن چو ...
-
حاج خراب
لغتنامه دهخدا
حاج خراب . [ ] (اِخ ) (امیر...). از امراء دوران آل مظفر است «و چون امیر شیخ را در منزلی که جهة شوکت و استکبار ساخته بود در غایت تزلزل و انکسار دید روی بدو آورده پرسید که امیرحاج خراب را تو کشته ای جواب داد که بلی بموجب فرموده ٔ ما او را بقتل آوردند و...
-
التواء
لغتنامه دهخدا
التواء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) تافته و دوتاه شدن رسن . (منتهی الارب ). پیچیده شدن . (مصادر زوزنی ). || سستی و کاهلی کردن در کار. || کج گشتن ریگ . (منتهی الارب ). لوی القدح و الرمل از باب فرح لوی بکسر اول فهو لو بر وزن کتف ، یعنی کژ شد تیر و ریگ مثل التوی...
-
ناز کردن
لغتنامه دهخدا
ناز کردن . [ ک َ دَ ](مص مرکب ) غنج . تدلل . (تاج المصادر بیهقی ). دلال . (دهار). داله . ادلال . عشوه گری . رجوع به ناز شود. || تفاخر. استکبار. خودنمائی . تکبر : یارب این نودولتان را بر خر خودشان نشان کاین همه ناز از غلام ترک و استر می کنند. حافظ. ||...
-
استغناء
لغتنامه دهخدا
استغناء. [ اِت ِ ] (ع مص ) بی نیاز شدن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). || بی نیازی . بی نیاز شدن . (منتهی الارب ) (وطواط). غنی . تغنی . (منتهی الارب ). غنا : تاج خرسندیم استغنا دادبا چنین مهلکه طغیان چه کنم . خاقانی .گریه ٔ حافظ چه سنجد پیش استغنای عش...