کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استواری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استواری
لغتنامه دهخدا
استواری . [ اُ ت ُ ] (حامص ) محکمی . قرصی . حصانت . رزانت . اِحکام . متانت . (مجمل اللغة)(زمخشری ). استحکام . محکم کاری . دناج . رصافة. رصانت . طباخ . (منتهی الارب ) : و او را [ کابل را ] حصاریست محکم و معروف به استواری . (حدود العالم ). به استواری ج...
-
جستوجو در متن
-
استیثاق
لغتنامه دهخدا
استیثاق . [ اِ ] (ع مص ) وثیقه گرفتن از کسی . (منتهی الارب ). از کسی استواری کردن . (تاج المصادر بیهقی ). استواری کردن خواستن از کسی . (مؤید الفضلاء). استواری خواستن . (غیاث ). استوار کردن . (مؤید الفضلاء).
-
قرصی
لغتنامه دهخدا
قرصی . [ ق ُ ] (حامص ) محکمی . استواری .
-
مستحکمی
لغتنامه دهخدا
مستحکمی . [ م ُ ت َ ک ِ ] (حامص ) مستحکم بودن . استواری . رجوع به مستحکم شود.
-
مضبوطی
لغتنامه دهخدا
مضبوطی . [ م َ ] (حامص ) استحکام و استواری و پایداری . (ناظم الاطباء).
-
پابرجائی
لغتنامه دهخدا
پابرجائی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) ثبوت . ثبات . پایداری . استواری . استقامت .
-
رصافة
لغتنامه دهخدا
رصافة. [ رَ ف َ ] (ع مص ) نرمی درکار و استواری و استوار شدن . (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). عمل ، ثبوت و استواری آن . (از اقرب الموارد). || محکم گردیدن پاسخ به نحوی که برگشت نداشته باشد: رصف الجواب . (ناظم الاطباء).
-
کشت الحنث
لغتنامه دهخدا
کشت الحنث . [ ] (اِخ ) از مرزهای اندلس می باشد از اعمال بلنسیه که حصار استواری است . (یادداشت مؤلف ).
-
کالفی
لغتنامه دهخدا
کالفی . [ ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب است به کالف که دژ استواری است در کنار جیحون . (از انساب سمعانی ). رجوع به کالف شود.
-
کالوان
لغتنامه دهخدا
کالوان . [ کال ْ ] (اِخ ) حصار استواری است بین بادغیس و هرات در میان کوهها. (از معجم البلدان ).
-
نطش
لغتنامه دهخدا
نطش . [ ن َ] (ع اِمص ) استواری خلقت . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد).
-
سحیلة
لغتنامه دهخدا
سحیلة. [ س َ ل َ ] (اِخ ) اسم قلعه ٔ استواری است در نزدیکی بیت المقدس . (معجم البلدان ).
-
فرت
لغتنامه دهخدا
فرت . [ ف َ رَ ] (ع مص ) سست خرد شدن سپس دانشمندی . (از منتهی الارب ). ضعف عقل پس از استواری . (از اقرب الموارد).
-
وثاقت
لغتنامه دهخدا
وثاقت . [ وَ ق َ ] (از ع ، اِمص ) استواری : در وثاقت تحریر و لطف تقریر و دقت نظر بی نظیر. (قاضی نوراﷲ). رجوع به وثاقة شود.