کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استوار
لغتنامه دهخدا
استوار. [ اِ ] (اِخ ) رجوع به استوارت شود.
-
استوار
لغتنامه دهخدا
استوار. [ اُ ت ُ ] (ص ) (از پهلوی استوبار یا هستوبار ، به معنی معتقد و ثابت قدم ) پایدار. ثابت . پابرجا . پای برجا. استوان . (رشیدی ). ثبت . ثابت . (دهار). راسخ . (دهار) (منتهی الارب ). رابطالجاش . متین . (السامی ) (دهار) (زمخشری ) (مهذب الاسماء). مب...
-
واژههای مشابه
-
حجت استوار
لغتنامه دهخدا
حجت استوار. [ ح ُج ْ ج َ ت ِ اُ ت ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایت از کتب آسمانی است عموماً و قرآن کریم خصوصاً. (برهان قاطع). قرآن . (مجموعه ٔ مترادفات ص 272). قرآن مجید. (شرفنامه ٔ منیری ) : رساننده ٔ حجت استوار. نظامی .
-
شارل استوآر
لغتنامه دهخدا
شارل استوآر. (اِخ ) چارلزستوآرت شارل اول پادشاه بریتانیای کبیر از خاندان ستوآرت ها. رجوع به شارل اول شود.
-
شارل استوآر
لغتنامه دهخدا
شارل استوآر. (اِخ ) یا چارلز استوا آرت (میجر...) ناشر ترجمه ای از کتاب جعلی «تزوکات و ملفوظات تیمور» که آن را با یادداشتهای زندگی تیمور در سال 1830 م . بطبع رسانیده . رجوع به از سعدی تا جامی ص 206 و 207 شود.
-
اصل استوار
لغتنامه دهخدا
اصل استوار. [ اَ ل ِ اُ ت ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عروةالوثقی . (یادداشت مؤلف ).
-
پی استوار
لغتنامه دهخدا
پی استوار. [ پ َ / پ ِ اُ ت ُ ] (ص مرکب ) که دارای پی و عصب محکم است : معزی ؛ مرد درشت و پی استوار. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ارساخ
لغتنامه دهخدا
ارساخ . [ اِ ] (ع مص ) ثابت و استوار گردانیدن . (منتهی الأرب ). استوار کردن چیزی را.
-
موطود
لغتنامه دهخدا
موطود. [ م َ ] (ع ص ) ثابت و استوار کرده شده و پابرجای شده و گرانسنگ گشته . (ناظم الاطباء). پای برجا کرده شده و استوار گردانیده شده . (از منتهی الارب ). استوار و گرانسنگ ساخته شده . (آنندراج ).
-
حصینة
لغتنامه دهخدا
حصینة. [ ح َ ن َ ] (ع ص ) تأنیث حصین . استوار. محکم . (غیاث ). درع حَصینة؛ زرهی محکم و استوار.
-
ارصان
لغتنامه دهخدا
ارصان .[ اِ ] (ع مص ) استوار کردن . (تاج المصادر بیهقی ). محکم و استوار گردانیدن . (منتهی الأرب ). محکم کردن .
-
استوارداشته
لغتنامه دهخدا
استوارداشته . [ اُ ت ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) مؤتمن . رجوع به ترکیب استوار داشتن ذیل استوار شود.
-
استوارشونده
لغتنامه دهخدا
استوارشونده . [ اُ ت ُ ش َ وَ دَ / دِ ] (نف مرکب ) واثق . به ترکیب استوار شدن ذیل استوار شود.