کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استهداء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استهداء
لغتنامه دهخدا
استهداء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) هدیه خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). ارمغان طلبیدن . || راه نمودن خواستن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). استرشاد. طلب هدایت کردن . رهنمونی خواستن .(منتهی الارب ). راه جستن . طلب راه نمودن . راه جوئی .
-
جستوجو در متن
-
مستهدی
لغتنامه دهخدا
مستهدی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) هدایت و راهنمایی خواهنده . (از اقرب الموارد). راه جوی . هدایت طلب . || خواهنده که چیزی را به او هدیه کنند. (از اقرب الموارد). هدیه خواه . هدیه طلب . رجوع به استهداء شود.
-
استرشاد
لغتنامه دهخدا
استرشاد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) براه شدن . || راه جستن . (منتهی الارب ). راه راست جستن . طلب هدایت کردن . استهداء. راه راست خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). طلب رشد و راه راست کردن .
-
رهنمونی
لغتنامه دهخدا
رهنمونی . [ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ مو ] (حامص مرکب ) عمل و صفت رهنمون . (ناظم الاطباء). رهنمایی . راهنمایی . راهنمونی . ارشاد. (یادداشت مؤلف ). استهداء. (منتهی الارب ) : چه چاره است و درمان این کار چیست درین رهنمونی مرا یار کیست . فردوسی .کسی را که یزدا...