کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استنکاح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استنکاح
لغتنامه دهخدا
استنکاح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) عقد زناشوئی بستن . (منتهی الارب ). زن کردن خواستن . شوی کردن خواستن . نکاح کردن . (تاج المصادر بیهقی ). نکاح . || آرامیدن با زن . (از منتهی الارب ). آرامیدن با زن خواستن .
-
واژههای همآوا
-
استنکاه
لغتنامه دهخدا
استنکاه . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شنیدن بوی دهان . شنیدن بوی دهن کس را تا معلوم کند که چه خورده است . دریافتن بوی دهن کسی خواستن . هه کردن فرمودن کسی را. (منتهی الارب ). ها کردن فرمودن کسی را تا بوی دهان او بداند. هه کردن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
جستوجو در متن
-
مستنکح
لغتنامه دهخدا
مستنکح . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) عقد زناشوئی بندنده . (از منتهی الارب ). رجوع به استنکاح شود.
-
گائیدن
لغتنامه دهخدا
گائیدن . [ دَ ] (مص ) آرامیدن . آرمیدن . جماع کردن . (غیاث ) (آنندراج ). استنکاح . (منتهی الارب ). اعذاف . توضم . خج . خجخجة. دجل . دح . زکاء. شفته . عزج . عزد. عزر. عزط. عزلبة. عسد. عسل .عفج . غسل . غُسل . تغسیل . غشیان . مفاتحه . نخب . نخج . نیرجة....