کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استنساخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استنساخ
لغتنامه دهخدا
استنساخ . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استنساخ کتاب ؛ نقل کردن کتاب از کتابی دیگر.
-
جستوجو در متن
-
مستنسخ
لغتنامه دهخدا
مستنسخ . [ م ُ ت َ س َ ] (ع ص ) استنساخ شده . رونویس شده . کتابت شده از روی نوشته ای دیگر. رجوع به استنساخ شود.
-
رونویسی
لغتنامه دهخدا
رونویسی . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) عمل رونوشت برداشتن . استنساخ کردن . کپیه کردن . (فرهنگ فارسی معین ). استنساخ .نسخه برداری . مثل نوشته ای نوشتن . (یادداشت مؤلف ).- رونویسی کردن ؛ سواد برداشتن . استنساخ کردن . نسخه برداشتن . (یادداشت مؤلف ).
-
مستنسخ
لغتنامه دهخدا
مستنسخ . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) استنساخ کننده . نسخه بردارنده . رونویس کننده . آنکه رونویس کند. آنکه نسخه بردارد. سوادبردار. || آنکه نسخ چیزی را طلب کند. (از اقرب الموارد). رجوع به استنساخ شود.
-
صورت نویس
لغتنامه دهخدا
صورت نویس . [ رَ ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه از روی نوشته ای صورت بردارد. آنکه نوشته ای را استنساخ کند. رجوع به صورت نویسی شود. || آنکه صورتی از اثاثه و اشیای دیگر نویسد. رجوع به صورت نویسی شود.
-
وانوشتن
لغتنامه دهخدا
وانوشتن . [ ن ِ وِ ت َ ] (مص مرکب ) دوباره نوشتن . مکرر نوشتن : آنقدر نوشت و وانوشت تا خوشنویس شد. (یادداشت مرحوم دهخدا). || استنساخ . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
نویساندن
لغتنامه دهخدا
نویساندن . [ ن ِ دَ ] (مص ) نویسانیدن . به نوشتن داشتن . استکتاب . (یادداشت مؤلف ). نوشتن فرمودن . نوشتن کنانیدن . (ناظم الاطباء).به نوشتن واداشتن . وادار به استنساخ کردن . (فرهنگ فارسی معین ). صورت متعدی مصدر نویسیدن و نوشتن است .
-
واثق
لغتنامه دهخدا
واثق . [ ث ِ ] (اِخ ) از شعرای عثمانی و نام اواحمد است . وی به جهت حسن خط به استنساخ کتب اشتغال داشت و در پایان عمر دچار جنون شد و به سال 1103 هَ . ق . در بیمارستان درگذشت . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
سری
لغتنامه دهخدا
سری . [ ](اِخ ) ابن احمدبن سری الکندی الرفاء الموصلی شاعر معروف و مشهوری است که دیوان ابی الفتح کشاجم را استنساخ کرده است وی در حدود سال 360 درگذشته است . (از روضات الجنات ص 308). رجوع به معجم الادباء ج 4 ص 226 شود.
-
نسخه گرفتن
لغتنامه دهخدا
نسخه گرفتن . [ ن ُ خ َ / خ ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) نسخه برداشتن . استنساخ کردن . رونویس کردن . یادداشت برداشتن . || دستورالعمل دوا و مداوا از طبیب گرفتن .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الطرفی . وی کاتب نسخه ٔ نفیسه ای از میزان الحکمة است که در بندر هرمز استنساخ کرده است . (حاشیه ٔ ص 161 از تتمه ٔ صوان الحکمه چ لاهور).
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) علی هندی (مولوی ...). کاتبی هندی که نسخه ای از دیوان خطی نزاری قهستانی متعلق به موزه ٔ بریتانیا را استنساخ کرد. (از سعدی تا جامی ترجمه ٔ حکمت ص 167).
-
علی رودباری
لغتنامه دهخدا
علی رودباری . [ ع َ ی ِ ] (اِخ ) ابن محمودبن علی نجیب رودباری . از خطاطان بود و در تاریخ بیست وهشتم جمادی الاولای سال 813 هَ . ق . کتاب «مجمل التواریخ و القصص » را استنساخ کرده است . رجوع به آخرین صفحه ٔ مجمل التواریخ و القصص ، چ ملک الشعراء بهار شود...
-
عبدالرحمان
لغتنامه دهخدا
عبدالرحمان . [ ع َ دُرْ رَ ] (اِخ ) ابن حارث بن هشام المخزومی القرشی المدنی . از تابعیان و ثقات حدیث و اشراف جلیل القدر قریش بود. وی یکی از چهار تن است که عثمان بن عفان استنساخ مصاحف را به آنان واگذار کرد. وی به سال 43 هَ . ق . در مدینه درگذشت . (از ...